نخستین گام در بحث مربوط به سکولاریسم تبیین واژهها و مفاهیمى است که در زبان انگلیسى و زبانهاى دیگر در این باره به کار رفته است.
واژه سکولار:Secular
واژه سکولار وصف است و انسان، جامعه، فرهنگ، حکومت، علم و غیره به آن توصیف شده و گفته مىشود: انسان سکولار، جامعه سکولار، حکومت سکولار و... .
دنیوى، مادى، غیرمذهبى، نادین مدار، بىاعتنا به امور مذهبى و معنوى، دنیایى، این جهانى، گیتى باور، دین گریز، از مردم عام (عامى)، کشیش بىفرقه، عرفى، خارج از صومعه، طرفدار دنیوى شدن امور، معانى و کاربردهایى است که در فرهنگهاى لغت براى واژه سکولار گفته شده است(1).
واژه سکولاریسم:Secularism
واژه سکولاریسم بیانگر مکتب و ایدئولوژى خاصى است که به اندیشه و فرهنگ سکولار اعتقاد دارد و آن را ترویج و تأیید مىکند. نادین محورى، نادین مدارى، نادین باورى، طرفدارى از اصول دنیوى و عرفى، مخالفت با شرعیات و مطالب دینى، گیتى باورى، دین گریزى، دین جداخواهى و این جهان باورى، به عنوان معانى و کاربردهاى سکولاریسم یاد شده است(2).
در فرهنگ آکسفورد زیر واژه سکولاریسم چنین آمده است:
«اعتقاد به این که قوانین، آموزش و سایر امور اجتماعى به جاى آنکه بر مذهب مبتنى گردد، بر دادههاى علمى بنا شود».
در فرهنگ «وبستر» آمده است:
«سکولاریسم عبارت است از اعتقاد به این که زندگى و امور مربوط به آن، باید از دین فاصله بگیرد و ملاحظات دین نادیده گرفته شود. بر این اساس، ارزشهاى اخلاقى و روشهاى اجتماعى باید با توجه به معیشت دنیوى و رفاه اجتماعى تعیین شود نه با رجوع به دین».
بریان ویلسون(3) در تعریف سکولاریسم گفته است:
«دنیوى گرى یا قول به اصالت دنیا یک ایدئولوژى است. قائلان و مبلغان این ایدئولوژى آگاهانه همه اشکال اعتقاد به امور و مفاهیم ماوراء طبیعى و وسایط و کارکردهاى مختص به آن را طرد و تخطئه مىکنند و از اصول غیر دینى و ضد دینى به عنوان مبناى اخلاق شخصى و سازمان اجتماعى حمایت مىکنند»(4).
واژه سکولاریزاسیون: Secularization
در فرهنگهاى لغت، واژه سکولاریزاسیون، و سکولاریز را به نادینى کردن، غیر مذهبى کردن، دنیوى کردن، دین زدایى، این جهانى گرى، دنیا پرست شدن، اختصاص به کارهاى غیر معنوى، جنبه دنیوى دادن به عقاید یا مقام کلیسایى، جداانگارى دین و دنیا، تعریف کردهاند(5).
از دیدگاه جامعه شناسان، سکولاریزاسیون، فرایندى است که در آن از اعتبار و ارزش دین در فرهنگ جامعه کاسته مىشود و جامعه سکولار مىشود. این فرایند و جریان گاهى از روى قصد و آگاهى پدید مىآید، و گاهى ناخود آگاه، در هر صورت، نتیجه یکسان خواهد بود.
بریان ویلسون در این باره گفته است:
«مفهوم جداانگارى دین و دنیا فاقد یک تعریف قطعى متفق علیه است. پدیدههاى همبستهاى که این مفهوم بدانها اشاره دارد، طیف اجتماعى گستردهاى را در بر مىگیرند.
وجه مشترک همه این پدیدهها عبارت است از توسل هر چه کمتر به توضیح و تبیینهاى ماوراء طبیعى، توسل هر چه کمتر به منابعى که براى تأمین اهداف ماوراء طبیعى به کار مىآید، و حمایت هر چه کمتر از اعمال یا فعالیتهایى که رابطه با قواى ماوراء طبیعى، یا اتکاى به این نیروها را تشویق و تبلیغ مىکند. اگر بخواهیم جداانگارى دین و دنیا را به اجمال تعریف کنیم مىتوانیم بگوییم:
«فرایندى است که طى آن وجدان دینى، فعالیتهاى دینى و نهادهاى دینى اعتبار و اهمیت اجتماعى خود را از دست مىدهند، و این، بدان معناست که دین در عملکرد نظام اجتماعى به حاشیه رانده مىشود و کار کردهاى اساسى در عملکرد جامعه با خارج شدن از زیر نفوذ و نظارت عواملى که اختصاصاً به امر ماوراء طبیعى عنایت دارند، عقلانى مىشود.»(6)
از آنچه در تعریف سکولاریسم و سکولاریزاسیون گفته شد، تفاوت آن دو روشن مىشود. سکولاریزاسیون جریان و فرایندى است اجتماعى که تحت تأثیر یک سلسله عوامل فرهنگى، سیاسى، اقتصادى و غیره شکل مىگیرد، اگر چه هیچگونه قصد و نقشهاى براى چنین رخدادى در کار نباشد، ولى، سکولاریزم نظریه و ایدئولوژى ویژهاى است که براى سکولاریزکردن جامعه، طرح و برنامه دارد و در جهت نیل به آن تلاش مىکند.
ویلسون در این باره چنین گفته است:
«این مفهوم (سکولاریزاسیون) با دنیویگرى، که گاهى با آن مشتبه مىشود، تفاوت دارد. جداانگارى دین و دنیا اساساً به فرایندى از نقصان و زوال فعالیتها، باورها، روشهاى اندیشه و نهادهاى دینى مربوط است که عمدتاً متلازم با سایر فرایندهاى تحول ساختارى اجتماعى، یا به عنوان پیامد ناخواسته یا ناخودآگاه فرایندهاى مزبور، رخ مىدهد، در حالى که دنیویگرى یا قول به اصالت دنیا یک ایدئولوژى است ؛ قائلان و مبلغان این ایدئولوژى آگاهانه همه اشکال اعتقاد به امور و مفاهیم ماوراء طبیعى و وسایط و کارکردهاى مختص به آن را طرد و تخطئه مىکنند و از اصول غیر دینى و ضد دینى به عنوان مبناى اخلاق شخصى و سازمان اجتماعى حمایت مىکنند.
این ایدئولوژى، احتمالاً تا حدودى به فرایندهاى جداانگارى دین و دنیا مدد مىرساند، ولى قراین و شواهد، حتى درباره جوامعى که همچون اتحاد شوروى (سابق) به طور رسمى به اصالت دنیا قایل بودهاند، نشان مىدهد که این امر تنها به صورتى بسیار تدریجى و بسیار غیر بنیادىتر از تأثیرى صورت مىپذیرفته است که فرایندهاى گستردهتر تحول ساختارى اجتماعى مانند صنعتى شدن و شهرنشینى بر جریان جدا انگارى دین و دنیا داشته است»(7).
لائیک و لائیسیزم
واژه Laic به معنى جدا از دین یا دین جدا، و واژه Laicism به معنى دین جداگرى یا دین جدایى، و واژه Laity به معنى عامه، مردم غیر روحانى، عمومِ ناحرفهاىیان و مردم ساده ترجمه شده است(8).
واژههاى لائیک و لائیسیزم در فرهنگ و محاوره فرانسوى زبانان، و واژههاى سکولار و سکولاریسم در فرهنگ و زبان انگلیسى زبانها معروف است. لائیک معادل سکولار، و لائیسیزم معادل سکولاریسم است.
برخى از جامعه شناسان میان لائیک و سکولار فرق نهاده و بر این عقیدهاند که لائیک وصف حکومت است در جامعهاى که فرهنگ عمومى آن سکولاریزه نشده و به دین در آن احترام مىگذارند .
بر این اساس، میان نظام سیاسى حاکم و باور دینى مردم تعارض و تنازع رخ مىدهد، مانند آنچه در ترکیه مشاهده مىشود. ولى سکولار وصف حکومت در جامعهاى است که فرهنگ عمومى آن نیز سکولاریزه شده و در نتیجه میان حکومت و باور مردم ناسازگارى وجود ندارد.
ژان پل ویلم(9) در این باره چنین گفته است:
«لائیک سازى (یا انفصال دین از سیاست) و سکولار سازى دو واژه تا اندازه پیچیدهاى هستند که اولى براى فرانسه زبانها آشناست، و دومى براى انگلیسى زبانها.»
ژان بوبرو(10) سعى داشت تا با ایجاد یک لابراتوار اختصاصى « تاریخ و جامعهشناسى تفکر لائیک» نظر دهد که باید از لحاظ معنایى و مفهومى بین لائیک سازى (کوشش در جهت انفصال دین از سیاست) و سکولارسازى (دنیوى و ناسوتى ساختن دین) تفاوت گذاشت.
لائیک سازى به تنشهاى آشکار، بین نیروهاى اجتماعى مختلف (دینى، فرهنگى، سیاسى، نظامى) مرتبط است که مىتوانند جنبه یک منازعه علمى به خود بگیرند. در این صورت، هدف تسلط بر دستگاه حکومت (و یا حداقل ایجاد نفوذ قومى برآن) است تا در نتیجه حضور در صحنه اجتماعى و ادارى راه حلى را که در مرحله اوّل مربوط به دین به عنوان یک نهاد اجتماعى مىشود، ارایه داده و یا حتى تحمیل کند.
اما در سکولار سازى تغییر و تعویضهاى اقتصادى، سیاسى، دینى و علمى مىتوانند در هر زمینهاى تنشهاى درونى ایجاد کند، اما ناهنجارىهاى شدید و خطرناک بین تغییرات درونى دین و تغییرات اجتماعى دیگر وجود ندارد.
در این صورت، دین مىتواند در تعامل با زمینههاى دیگر، خود را تغییر داده و اصلاح کند، یا این که دامنه ادعاهاى اجتماعى خویش را محدود سازد، به طورى که تا حدى از دست دادن استیلا و تفوق اجتماعى خویش را مشروعیت بخشد.
از چنین دیدگاهى کشور دانمارک یک کشور لائیک نیست، اما سکولار است، مذهب لوترى، مذهب رسمى آنجاست و در عین حال جامعه مدنى آنجا از قید هر گونه «قیومیت دینى» آزاد است. در حالى که ترکیه نمونه یک کشور لائیک است که سکولار نشده است.
دین اسلام، هر چند که انقلاب مصطفى کمال (آتاتورک) آن را به عنوان دین رسمى کشور لغو کرده است، هنوز هم نفوذ بسیار در زندگى اجتماعى آن سرزمین دارد.
به طور قطع، سکولار (دنیوى) سازى را باید به عنوان یک تغییر و تحول اجتماعى - فرهنگى، کلّى دانست که به محدودیت «نقش نهادى و فرهنگى دین» منجر مىشود. دین مقدار زیادى از قدرت اجتماعى خویش را از دست مىدهد، هر چند که شامل کادر و چارچوبى است که کل جامعه را در برمى گیرد و در نهایت به نظام آن معنا مىدهد.(11)
عَلمانى و عَلمانیه
در فرهنگ و زبان عربى واژههاى علمانى و علمانیه (به فتح عین و سکون لام) معادل واژههاى سکولار و سکولاریزم به کار مىروند.
تاریخ رواج و انتشار این اصطلاح به اواخر قرن نوزدهم میلادى باز مىگردد. واژه علمانى در نیمه دوم قرن نوزدهم، در مصر شناخته شده و اهل فرهنگ و ادب عربى آن را قبول کرده بودند، عامل طرح و نشر این اصطلاح در مصر استعمارگران فرانسوى بودند که در سال 1882 بر مصر تسلط یافتند. آنان کوشیدند تا مفاهیم اسلامى را که به جهاد با استعمارگران، و وحدت امت اسلامى دعوت مىکرد. از عرصه فرهنگ و ادب اسلامى بیرون سازند. بدین جهت، به صورت گسترده نفى رابطه اسلام و سیاست را تبلیغ مى کردند، بهانه و مستمسک آنان در این باره این بود که دین انسان را به قهقرا دعوت مىکند و با پیشرفت و تمدن منافات دارد، و یگانه راه ترقى و تکامل علمى، علمانیت و سکولاریسم است، یعنى اهتمام ورزیدن به امور دنیوى و برمبناى قوانین و مقررات علمى و بشرى. عدهاى از مسلمانان فریب این شعار را خورده و علمانیت را پذیرا شدند.
واژه علمانى، پیش از آن که در فرهنگ و محاورههاى عمومى عربى رواج یابد، براى نخستین بار در فرهنگ لغت فرانسوى - عربى نوشته الیاس بقطر مصرى به کار رفته است. جلد نخست فرهنگ لغت وى در سال 1828، و جلد دوم آن در سال 1829 در پاریس به طبع رسیده است. وى در کتاب خود واژه Secularite فرانسوى رابه واژه عالمانیه، و واژه Seculier فرانسوى را به واژه عالمانى و علمانى ترجمه کرده است.
در آن زمان، واژه عَلْمانى و عَلْمانیه در مصر شناخته شده نبوده است، زیرا اولاً: فرهنگ لغت الیاس بقطر در پاریس چاپ شده بود، و ثانیاً: در سخنان مترجمان بنامى چون رفاعه طهطاوى این واژه به کار نرفته است. با این که وى در سال 1826 در پاریس تحصیل مىکرده است. علت این مطلب آن است که در زمان طهطاوى اندیشه ناسازگارى یا انفصال دین و دنیا در مصر شناخته شده نبوده است، تا لازم باشد واژه عربى مناسبى براى آن پیشنهاد شود.
گواه دیگر بر شناخته نبودن واژه عَلْمانى و عَلْمانیه در مصر آن زمان این است که در آن روزگارسید جمال الدین علیه کسانى که دین را با رشد و ترقى علمى بشر ناسازگار مىپنداشته و بىدینى را ترویج مىکردند، مقاله مىنوشت و آنان را «دهرى» مىنامید نه علمانى، وى در یکى از مقالات خود تحت عنوان «دهریه در هند» اندیشههاى سید احمدخان هندى در تفسیر قرآن کریم را نقد کرده است.
نقد وى بر سید احمدخان این است که وى به جاى این که به «ما انزل اللّه» تمسک جوید، پیوسته از طبیعت سخن مىگوید و مردم را وسوسه مىکند که اروپا در زمینه علم و صنعت پیشرفت نکرده است، مگر به دلیل کنار گذاشتن دین.
البته، واژه دهریه، معادل مناسبى براى واژه سکولاریسم نیست، زیرا دهریه - همان گونه که در قرآن به کار رفته است - مربوط به عقیده الحاد و انکار خدا و قیامت است «ماهِىَ اِلاّ حَیاتُنَا الدُّنیا نَمُوتُ وَ نَحْیى وَما یُهلِکُنا اِلاَّ الدَّهْرُ»(12) به همین دلیل در نیمه دوم قرن نوزدهم واژه «علمانیه» به عنوان معادل سکولاریزم پیشنهاد شد.
فرهنگهاى لغت دیگرى که پس از فرهنگ الیاس بقطر واژه عَلْمانى را به کار بردهاند عبارتند از:
الف: الفرائد الدریّة که فرهنگ فرانسوى - عربى است و توسط دانشمندى شامى نگارش یافته است. این فرهنگ براى نخستین بار در سال 1883 میلادى در بیروت به چاپ رسیده است.
ب: فرهنگ لهجه عامیانه مصر نوشته سقراط سبیرو که در سال 1895 میلادى به طبع رسیده است. در این فرهنگ از واژه علمانى به عنوان کلمهاى که در استعمالات عامیانه مردم مصر یافت مىشود - البته با کسر عین - یاد شده است.
ج: الفوائد الأدبیّة نوشته شیخ یوسف یعقوب حبیش که در سال 1896 میلادى براى دومین بار چاپ شده است. در این فرهنگ کلمه علمانى بدون ضبط خاصى ( کسره یا فتحه عین) آمده است.
د: فرهنگ لغت فرید هندیه که در سال 1927 میلادى در هندوستان طبع شده است.
ه : المعجم الوسیط، این کتاب در حوالى نیمه قرن بیستم میلادى نگارش یافته و طبع دوم آن در سال 1973 میلادى صورت گرفته است.
ریشهشناسى واژه عَلمانى
تا این جا با تاریخ و اسباب پیدایش اصطلاح علمانى و علمانیه در فرهنگ و دنیاى عرب آشنا شدیم. نخستین مطرح کننده این واژه، و دیگر فرهنگهایى که پس از وى آن را به کار بردهاند را نیز شناختیم.
اینک لازم است به ریشهشناسى این اصطلاح بپردازیم. به گمان برخى، واژه علمانیت از واژه علم (دانایى) اشتقاق یافته است، و علمانیت به معنى علمى کردن اجتماع است، چنان که وقتى گفته مىشود «أسلمة العلوم الانسانیة» مقصود اسلامى کردن علوم انسانى است، «علمنة الاجتماع» نیز به معنى علمى کردن اجتماع است. بر این اساس، گفته شده است علمانیت به معنى علمى بودن یا علمى شدن را باید دقیقترین ترجمه سکولاریسم دانست(13).
ولى این فرضیه، قابل قبول نیست، زیرا ضبط درست واژه علمانى و علمانیّه به فتح عین است نه به کسر عین (علمانى بر وزن سلمانى، و علمانیه بر وزن مروانیه). هیچیک از فرهنگهاى معتبر عربى که این واژه را به کار بردهاند آن را از ریشه علم (آگاهى) ندانستهاند، بلکه همگى ریشه آن را واژه عَلْم به معنى عالم گرفتهاند. فرضیه مزبور مبتنى بر یک پیش فرض است و آن این که سکولاریزم به معنى علمى کردن یا علمى شدن اجتماع و زندگى بشر است، و در نتیجه معادل عربى آن که علمانى است که برگرفته از علم و به معنى علمى کردن جامعه مىباشد. ولى، چنین روشى در ریشهشناسى واژهها از نظر موازین ادبى پذیرفته نیست، و نمىتوان بار معنایى مفاهیم و اصطلاحات را دلیل بر ریشه لغوى آنها دانست. مگر واژه سکولاریسم در زبان انگلیسى که اصالت علم (سانتیسم) لااقل یکى از مبانى و مظاهر آن است از ریشه Scienceیا Knowlecy است که واژه علمانیة از ریشه علم (دانایى) باشد.
ریشه واژه عَلمانى و علمانیة - همان گونه که واژه شناسان عرب گفتهاند - کلمه عَلْم به معنى جهان است. البته، این کلمه در اصل عالم بوده است.بدین جهت در فرهنگ لغت الیاس بقطر « واژههاى عالمانى و عالمانیة» آمده است. ولى، از آنجا که استعمال این واژه ثقیل بوده است براساس قاعده حذف و تخفیف در ادبیات عرب، واژه عالمانى به علمانى و واژه عالمانیة، به علمانیة تبدیل شده است.
نویسندگان عرب که پیش از این نام بردیم، واژه علمانى را معادل سکولار و لائیک دانسته و معانى زیر را براى آن گفتهاند:
1 - کسى که به امور لاهوتى و دینى اهتمام و اعتنایى ندارد.
2 - آنچه عامى و مطابق عرف زمانه است.
3 - کسى که مطابق شرایط عصر خویش زندگى مىکند.
4 - آن که به اغراض دنیوى اهتمام مىورزد.
المعجم الوسیط که آخرین فرهنگهاى یاد شده است، در تعریف علمانى گفته است.
«و العلمانى نسبة الى العَلْم بمعنى العالم و هو خلاف الدینى و الکهنوتى»(14).
علمانى منسوب به عَلْم به معنى عالم، برخلاف دین ورزى یا کاهن مسلکى است.
حاصل آن که اصطلاح علمانى و علمانیه معادل سکولار و سکولاریسم از واژه عَلْم که تخفیف یافته واژه عالم است، اشتقاق یافتهاند. چنین اشتقاقى از نظر قواعد عربى قابل قبول است. یعنى هم تبدیل عالم به عَلْم، و عالمانى به علمانى، پذیرفته ا ست، زیرا بر قاعده تخفیف و تسهیل در تکلم مبتنى است، و هم اضافه الف و نون در واژه علمانى و علمانیة از نظر استعمالات عربى شناخته شده است.
اضافه الف ونون در پایان برخى از کلمات در زبان عربى معمول است و بر مبالغه و تأکید دلالت مى کند. چنان که در قرآن کریم آمده است.
«ولکن کونوا ربّانیین»
زمخشرى گفته است: ربّانى منسوب است به رب با اضافه الف ونون، و ربانى به کسى گفته مىشود که در تمسک به دین و پیروى از آن بسیار جدى و استوار است(15).
بنابراین، علمانى منسوب است به عالم و بر مبالغه دلالت مىکند، یعنى کسى که به جاى ایمان به خالق عالم و اهتمام به آن، به عالم توجه دارد و به آن اهتمام اکید دارد(16).
کاربردها و گونهها
سکولاریزاسیون و گرایش سکولار به عنوان یک حرکت فکرى و اجتماعى کاربردهاى گوناگونى داشته است که معانى آنها نیز تا حدى متفاوت است. بدین جهت، لازم است به بیان و بررسى آنها بپردازیم:
1 - محدود شدن قلمرو مالکیت کلیسا: گفته شده است نخستین بار اصطلاح سکولاریزاسیون در معاهده وستفالى(17) در سال 1648 میلادى به کار رفت. براساس این معاهده مقدارى از زمینهایى که در تصرف و مالکیت کلیسا قرار داشت به نهاد اقتدار سیاسى غیر روحانى انتقال یافت(18). بر این اساس، گفته شده است: سلب مالکیت از کلیسا جوهر تاریخى سکولاریزاسیون است. و از آن جا که جامعه فئودالى خصلت موزاییکى داشت و حوزههاى سیاسى، اقتصادى و فرهنگى از یکدیگر انفکاک نداشتند، هر گونه تحول بنیادى در یک حوزه، دیگر حوزهها را متحول مىساخت.
زمینه اصلى سلب مالکیت از کلیسا ثروت هنگفت آن بود، زیرا در اواخر قرون وسطى کلیسا تقریباً مالک یک سوّم کل دارایىهاى غیر منقول بود، و سهم قابل توجهاى از آن، نصیب خاندانهاى سلطنتى و اشرافى مىشد که فرزندان و وابستگان آنها بیشتر مقامهاى بالاى کلیسا را اشغال کرده بودند، سلب مالکیت از کلیسا بامنطق درونى شکلگیرى دولت مطلقه(19) سازگار بود.
بحران ساختارى فئودالیسم، و قیامهاى دهقانان، بازسازى ساختار اجتماعى و تجدید نظر در سازمان سیاسى جامعه فئودالى را طلب مىکرد.
شکلگیرى دولت مطلقه پاسخى به این نیاز جدى بود. این فرایند که در عهد سلطنت کسانى چون لوئى چهاردهم (فرانسه)، الیزابت اول (انگلستان) و فیلیپ دوم (اسپانیا) به اوج خود رسید، از مدتها قبل شروع شده بود و به احتمال قوى، استقلال مالى پادشاه و کسب در آمد براى تأمین هزینههاى نظامى و ادارى مهمترین زمینههاى آن بود. از این رو، ضبط اموال کلیسا براى پادشاهان و امیران پروتستان فرصتى طلایى بود(20).
2 - عرفى گرایى در درون کلیسا: در درون کلیسا کشیشها را به دو دسته دینى و عرفى تقسیم کرده بودند، مقصود از کشیشهاى دینى،روحانیانى بودهاند که در درون تشکیلات دینى خدمت مىکردند. و مقصود از کشیشهاى عرفى یا سکولار کسانى بودند که در خدمت جامعه بیرون از تشکیلات دینى بودند(21).
گونهاى دیگر از عرفى گرایى یا گرایش سکولار در درون تشکیلات دینى، به شکل به کارگیرى روشهاى پذیرفته شده در جامعههاى مدرن، در نهادها و مؤسسههاى دینى بود. از نظر کارل دوبلار(22)، این مطلب یکى از ابعاد سکولاریزاسیون(23) است.
ویلسون نیز گفته است:
«اطلاق مفهوم جدا انگارى دین و دنیا در باره کل جامعه، همانندى نیز در فرایند تحولى دارد که در خود نهادهاى دینى در حال وقوع بوده است. نه تنها جامعه بزرگ بیرونى هر روزه بیش از پیش از زیر نفوذ دین گردن بیرون کشیده است، بلکه خود نهادها و رفتار دینى نیز به گونهاى روز افزون تحت نفوذ ارزشها و معیارها و ضوابطى در آمدهاند که در جامعه غیر دینى رواج دارد. از آن جا که جامعه هر روزه امور خود را بیشتر از پیش مطابق با معیارهاى فنى و علمى سامان مىدهد، نهادهاى دینى نیز تحت تأثیر این جریان قرار گرفتهاند»(24).
3 - تفکیک و تمایز نهادهاى اجتماعى: برخى از جامعه شناسان، تفکیک و تمایز ساختارى و عملکرد نهادهاى اجتماعى را به عنوان یکى از ابعاد سکولاریزاسیون یاد کردهاند، کارل دوبلار گفته است:
«نخستین سکولاریزاسیون عبارت از سکولار سازى در سطح کلان اجتماعى است که به تفکیک و تمایز ساختارى و عملکرد نهادها و مؤسسهها مربوط مىشود(25)».
اگرچه، تفکیک و تمایز ساختارى نهادهاى اجتماعى، به ماهیت دین ارتباطى ندارد، و جنبه سکولاریستى ندارد، ولى از آن جا که، لازمه آن این است که نهادهاى دینى، در کنار دیگر نهادهاى اجتماعى قرار گرفته، و به صورت متمایز و مستقل از دیگر نهادهاى اجتماعى عمل کنند، به سکولاریزه شدن جامعه خواهد انجامید.
ویلسون در این باره گفته است:
«به طور کلى مىتوان گفت که تخصصى شدن روز افزون و ناگزیرِ نقشها و وظیفهها در تفکیک و تمایزهاى ساختارى جامعه به نحوى قطعى، نفوذ دین را بر نهادهاى اجتماعى تقلیل داده است، امروزه دین در غرب، از اوج مرتبت نفوذ فراگیر، و حتى تعیین کننده و سرنوشت سازى که روزگارى داشت، سقوط کرده و تنها به یک بخش از نظم اجتماعى تبدیل شده است»(26).
4 - تفکیک دین از حکومت: در این معنا، دین و نهادهاى دینى در عرصه حیات اجتماعى مىتوانند فعالیت داشته باشند، اما در چارچوب مقرراتى که حکومت و نظام سیاسى براى آنها معین مى کند. حکومت و نظام سیاسى بر مبناى قوانین علمى و بشرى استوار است نه بر اساس قوانین دینى. در چنین نظامى، مشروعیت حکومت و مبناى نظام حکومتى از دین نشأت نمىگیرد.
حکومت سکولار، حکومتى است که با دین ضدیت ندارد، اما دین را مبناى مشروعیت و عمل خود قرار نمىدهد.
هر حکومتى براى پا گرفتن و پایدارماندن به دو چیز نیاز دارد:
یکى مبنایى که آن را مشروع مىسازد.
دوم مبنایى که باید بر وفق آن عمل کند و با توجه به آن تصرف و سیاستگزارى کند.
در نظمهاى سکولار، حکومتها به پشتوانه آراء مردم مقبولیت و مشروعیت پیدا مىکنند، و عمل آنها را هم، قانونهایى تعیین و تحدید مىکند که خود مردم وضع کردهاند.
سکولاریسم در عرصه سیاست و حکومت به دو انگیزه پدید آمده است، گروهى از فیلسوفان چون دین را باطل مىانگاشتند، ورود آن را در حوزه سیاست انکار کردند.
گروهى نیز به این انگیزه که دین حق به مصلحت اندیشىهاى سیاسى آلوده نشود، و قداست آن خدشهدار نگردد، از آن طرفدارى کردند. و در هر حال، اندیشه سکولاریسم دین را از عرصه حکومت بیرون راند(27).
5 - جدایى دین از جامعه: در این معنا، دین هیچگونه نقش و رسالتى در عرصه حیات اجتماعى بشر ندارد. نه در عرصه سیاست و نه در دیگر عرصههاى اجتماعى، از قبیل تعلیم و تربیت، خدمت به محرومان و مانند آن، حوزه فعالیت دین به زندگى فردى و معنوى انسان منحصر مىشود.
شاینر سومین معناى دنیاگرایى (سکولاریسم) را جدایى دین از جامعه دانسته و گفته است:
«در این معنا، دین به قلمرو خاص خودش عقب مىنشیند و محدود به زندگى خصوصى مىشود و خصلتى یکسره درونى پیدا مىکند و تسلطش را بر هر یک از جنبههاى زندگى اجتماعى از دست مىدهد»(28).
6 - قداست زدایى: یکى از معانىاى که شاینر براى دنیوى گرى (سکولاریسم) ذکر کرده، تقدس زدایى از جامعه است. چنان که گفته است:
«دنیاگرایى، به معناى سلب تقدس از جهان ا ست، جهان خصلت مقدسش را از دست مىدهد و انسان و طبیعت موضوع تبیین علّى - عقلانى و دخل و تصرف مىشوند، در این جهان، نیروهاى فراطبیعى هیچ نقشى ندارند. سرانجام، دنیاگرایى به معناى حرکت از جامعه مقدّس به جامعه دنیوى است، به این ترتیب که جامعه هر گونه پایبندىاش را به ارزشها و عملکردهاى سنتى رها مىکند و ضمن پذیرش دگرگونى، همه تصمیمها و کنشهایش را بر یک مبناى عقلانى و فایده گرایانه انجام مىدهد. آشکاراست که این معناى دنیاگرایى از هر معناى دیگر که تنها به پایگاه دگرگون شده دین در جامعه ارتباط دارد، گستردهتر است»(29).
ویلسون نیز از تقدس زدایى به عنوان یکى از معانى و کاربردهاى سکولاریزاسیون یاد کرده و گفته است:
«تقدس زدایى، به ویژه به از دست رفتن فحواى مقدس، علىالخصوص در باره اماکن، تمثالها، و انواع فعالیتها اشاره دارد، و ربط و مناسبت چندانى با سازمان دینى ندارد، و خیلى کم در باره فرایندهاى اندیشه قابل اعمال و اطلاق است»(30).
ارزیابى و نقد
آن چه یاد شد، معانى یا کاربردهایى است که جامعه شناسان غربى براى سکولاریزاسیون در دنیاى غرب گفتهاند، اینک لازم است به ارزیابى و نقد آنها پرداخته و دیدگاه اسلام را در باره رد یا قبول معانى یاد شده بیان کنیم.
1 - از دیدگاه اسلام اصل مالکیت براى اشخاص حقیقى یا حقوقى پذیرفته شده است، ولى در باره آن یک سلسله شرایط فقهى و اخلاقى مقرر شده است. به عبارت دیگر، هم در کسب مالکیت و هم در استفاده و بهرهبردارى از آن، احکام و مقرراتى وضع شده است، تا عدالت اجتماعى تأمین گردد، و از فضیلت و منزلت انسانى پاسدارى شود.
بر این اساس، رباخوارى، دزدى، غش و تزویر، کمفروشى، بىانصافى، اسراف و تبذیر، تکاثر، شکم بارگى، بىاعتنایى به محرومان و تهى دستان، اعمال و صفاتى زشت و نامشروع به حساب آمدهاند.
از سوى دیگر، آنان که رهبرى سیاسى و اخلاقى جامعه را بر عهدهدارند و پیشوایان عدالت و فضیلت به شمار مىروند، در این باره مسؤولیتى بزرگتر دارند.
«ان الله فرض على ائمة العدل أن یقدّرو انفسهم بضعفة الناس، کى لایتبیّغ بالفقیر فقره»:(31)
خداوند بر پیشوایان عدالت واجب کرده است که خود را با افراد ضعیف و تهى دست بسنجند، و زندگى خویش را با مقیاس زندگى آنان تنظیم کنند، تا فقر و تنگدستى بر فقیران تلخى و ناگوارى دو چندان نداشته باشد.
بر این اساس، تکاثر و ثروت اندوزى رهبران سیاسى و دینى اجتماع امرى ناشایسته است، و کار کلیسا و علماى دین مسیحى، آن گونه که در تاریخ نقل شده است، از نظر اسلام سخت نکوهیده و ناروا است. چنانکه این روش از عالمان دین اسلام و رهبران دینى اخلاقى و سیاسى جامعه اسلامى نیز نکوهیده و ناپسند است. چنین روشى نه با تعالیم قرآن و سنت سازگار است، و نه با سیره و روش پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله و ائمه اطهارعلیهم السلام همآهنگ است، و نه با سیره و روش سلف صالح از امت اسلامى .
بر این اساس، آنچه در تاریخ مسیحیت در قرون وسطى رخ داده است چه در باره علماى دین، و چه در باره رهبران سیاسى از نظر اسلام، ناپسند و نامشروع بوده است.
2 - آنچه به عنوان نمود و ظهور سکولاریسم در درون کلیسا گفته شده است، از دیدگاه اسلام قابل قبول است. سکولاریزه شدن نهاد کلیسا یا هر نهاد دینى مشابه آن، به این معنا که آن نهاد علاوه بر انجام اعمال و مناسک عبادى خاص، به مسایل و مشکلات مردم اهتمام ورزد و به آنان خدمت کند، نه تنها مذموم نیست، بلکه کارى بس پسندیده، و ارزشمند است، بنابر این، کارى که در نهضت رفرمیسم صورت گرفت، و خدمت صادقانه به مردم بهعنوان عملى عبادى که مىتواند انسان را به نجات و رستگارى برساند ترویج گردید، بسیار شایسته و در خور تقدیر است.
در جهانبینى اسلامى، خدمت به مردم و حل مشکلات آنان به انگیزه رضاى الهى، عبادتى بزرگ به شمار مىرود، تا آن جا که گفته شده است:
«افضلالناس انفعهم للناس».
برترین افراد، نافعترین آنان براى مردم مىباشند.
بدین جهت، اسلام عزلت گزینى و ترک اجتماع را نکوهیده است. در جهانبینى اسلام، کسى که به امور جامعه اسلامى بىتفاوت باشد، مسلمان راستین نیست.
«من اصبح ولم یهتمّ بأمور المسلمین فلیس بمسلم».
همین گونه است نظاممند بودن تشکیلات و نهاد دینى، و استفاده از دستاوردهاى علم و صنعت و روشهاى نوین مدیریتى. نهادهاو مؤسسههاى دینى از نظر نظام سازى تشکیلاتى و برنامهریزى براى چرخش و گردش مطلوب کارهاى ادارى، با دیگر نهادهاى مدنى تفاوتى ندارند، آنچه مهم است این است که اولاً: مقررات و نظام سازىهاى ادارى و مدیریتى در راستاى سهولت و جریان درست امور باشد، و ثانیاً: با احکام و ارزشهاى دینى ناسازگار نباشد.
بنابراین، اگر مقصود از سکولاریزه شدن نهادهاى دینى، قانونمند شدن و استفاده کردن از تجارب و فنون بشرى در برنامه ریزى و مدیریت است، امرى است مطلوب، و اسلام صد درصد با آن موافق است. ولى، اگر به این معناست که بدون در نظر گرفتن معیارهاى دینى و متناسب بودن با اهداف و وظایف این نهادها، هرگونه روش و منش مدیریتى حاکم برنهادهاى مدنى دیگر به عنوان الگو و سرمشق برگزیده شود، پذیرفته نخواهد بود.
3 - از آنچه در بند دوم گفته شد، مىتوان در باره سومین معنا و کاربرد سکولاریزاسیون نیز داورى کرد. در این جا نیز اصل تفکیک و تمایز ساختارى اجتماع و رده بندى امور اجتماعى براى مشخص شدن وظایف و مسؤولیتها، در راستاى کار آمد شدن نهادهاى مدنى و ارایه بهترین خدمات به شهروندان، مطلوب و ستودنى است. یکى از نکاتى که امام علىعلیه السلام در عهدنامه خود به مالک اشتر بر آن تأکید کرده، اصل تفکیک نهادها، وظایف و مسؤولیتهاى اجتماعى است. چنان که فرموده است:
بدان که مردم اصناف و طبقات گوناگونىاند که صلاح آنها به یکدیگر بستگى دارد، و به یگدیگر نیازمندند، دستهاى ارتشیاناند، گروهى نویسندگان و دیوانداراناند، عدهاى قضات عدالتاند، دستهاى عمال و ولایت داراناند، گروهى مأموران جزیه و خراجاند، عدهاى تاجران و صنعتگراناند، برخى، فقیران و مستمنداناند...»(32)
آرى، از دیدگاه اسلام، برخى از مسؤولیتها جنبه عمومى و همگانى دارد و نباید تقسیم و تفکیک مسؤولیتها به اینگونه وظایف خدشه وارد سازد، فریضه امر به معروف و نهى از منکر از این مقوله است.
از سوى دیگر، انجام وظایف عمومى نیز نباید موجب خدشه در نظم اجتماعى و مانع ایفاى وظایف مخصوص دستگاهها و نهادهاى اجتماعى شود. رسیدن به این هدف، در گرو تدوین قانونى کامل و اجراى دقیق آن است، از دیدگاه اسلام، یکى از فلسفههاى مهم امامت، نظاممند شدن جامعه و جلوگیرى از تداخل و تعارض امور است. این مطلب در سخنان حکیمانه امام علىعلیه السلام نیز آمده است. چنان که فرموده است:
«فرض الله الامامة نظاماً للاُمة»(33)
و دخت گرامى پیامبراکرمصلى الله علیه وآله نیز در خطبه معروفشان فرموده است:
«جعل الله امامتنا... امانا للفرقة»(34).
خدواند امامت و رهبرى ما را مایه امنیت و مصونیت جامعه از تفرقه قرار داده است.
4 - چهارمین معناى سکولاریزم از دیدگاه اسلام پذیرفته نیست، از دیدگاه اسلام، هم مشروعیت حکومت، و هم مبناى قوانین و مقررات حکومتى از دین سرچشمه مىگیرد.
البته، معناى حکومت دینى این نیست که مدیران و کارگزاران حکومت از عالمان دین و روحانیان باشند، بلکه معناى حکومت دینى این است که
اولاً: قوانین و مقررات حکومتى باید با معارف و احکام و اهداف اسلامى هم آهنگ باشد، و قانون و برنامهاى مخالف احکام و اهداف اسلام تصویب و اجرا نشود. ثانیاً: نظام سیاسى جامعه بر پایه اصل ولایت و امامت استوار باشد، یعنى شخصى دین شناس، پارسا و با تدبیر در رأس هرم قدرت سیاسى قرار داشته باشد، و خطوط و سیاستهاى کلى نظام را مشخص سازد، و برحسن جریان امور و اجراى قوانین در جهت نیل به اهداف عالى حکومت نظارت نماید. ثالثاً: مبناى سپردن مسؤولیتها به افراد، شایستگى علمى، مدیریتى و اخلاقى آنان باشد.
بدیهى است بر این اساس، روحانیون نیز مىتوانند در امور مدیریتى جامعه سهم و نقش ویژه خود را داشته باشند. دراین جا باید اصل تناسب حکم و موضوع را معیار قرار داد، و از هر گونه افراط و تفریط پرهیز کرد.
بنابراین، حکومت دینى از نظر بهرهگیرى از دانش، تجربه، خرد، هنر، تکنولوژى و همه توانمندىها و مهارتهاى بشرى هیچگونه محدودیتى ندارد، زیرا امور یاد شده به خودى خود هیچگونه تعارضى با احکام و ا رزشهاى دینى ندارد، ناسازگارىهایى که احیاناً در این زمینه رخ مىدهد، به فلسفهها و مکتبهایى باز مىگردد که در جوامع بشرى - غالباً اُمانیستى و غیر دینى - پدید آمده، و علوم و فنون را در خدمت خود گرفتهاند. آن گاه، این علوم و فنون و تجارب بشرى، همراه با آن ایدئولوژىهاى ناسازگار با دین، به جوامع دینى وارد شده، و چالشآفرین شده است.
حکومت دینى مىتواند علوم و فنون و تجارب بشرى را از فلسفهها و ایدئولوژىهاى ناسازگار با معیارهاى دینى پیراسته سازد، و آنها را در خدمت اهداف و آرمانهاى خود در آورد.
5 - پنجمین معناى سکولاریزم (جدایى دین از جامعه) نیز از دیدگاه اسلام پذیرفته نیست، اسلام دینى است اجتماعى و براى مسایل و شوون اجتماعى اهمیت بسیار قایل است، تا آن جا که، حتى عبادتهاى اسلامى که به رابطه انسان با خدا مربوط مىشود نیز، جنبه اجتماعى دارد. اسلام، به همه شوون حیات بشرى اهتمام ورزیده، و براى هدایت بشر در همه زمینهها برنامه و قانون دارد.
قرآن کریم و احادیث اسلامى بهترین و روشنترین گواه این مدعى است روشنى این مطلب تا حدّى است که مستشرقان منصف نیز آن را شناخته و به آن اذعان کردهاند.
مارسلبوازار در این باره گفته است:
«قوانین اسلام یک بعدى تدوین نشده و شارع مقدس به تمام جنبههاى مختلف زندگى انسان، اعم از مادى و معنوى توجه داشته است. دیانت اسلام مجموعهاى از دستور العملها و تکالیفى است که خط مشى هر مسلمان را در امور سیاسى، اقتصادى و مسایل اجتماعى دیگر تعیین مىکند.»(35)
«در دیانت اسلام، حقوق و تکالیف، اوامر و نواهى عموماً از وحى ریشه گرفتهاند. قانون قرآن، ناظر به همه امور مسلمانان است. بنابراین، اسلام به انسان از نظر گاه فردى و اجتماعى، مادى و معنوى هر دو، مىنگرد.»(36)
6 - اعتقاد به امر مقدس از اصول و عناصر مشترک ادیان به شمار مىرود، حتى در ادیانى که اعتقاد به خداوند وجود ندارد، نیز اعتقاد به امر مقدس یافت مىشود.
چنان که سودربلوم(37) گفته است:
«مفهوم قدسى یا قدسیّت، مفهوم کلیدى دین است وحتى از مفهوم خدا فراتر مىرود، زیرا ممکن است دینى بدون مفهوم خدا وجود داشته باشد، ولى هیچ دینى بدون تمایز بین قدسى و دنیوى وجود ندارد»(38).
رودلفاتو(39) نیز طرفدار این نظریه است که عنصر مشترک ادیان را اعتقاد به امر مقدس تشکیل مىدهد. وى کتابى در این باره به نام «مفهوم امر قدسى» تألیف کرده است(40).
از طرفداران به نام این نظریه میرچاهالیاده(41) است. به نظر وى قدسى و دنیوى دو وجه از بودن در جهان است. وى تصریح کرده است که خصلت قدسى، گوهر یگانه پدیده مذهبى است و نمىتوان آن را با مقیاسهاى فیزیولوژى، روانشناسى، جامعهشناسى و غیر آن مطالعه کرد. او همچنین یاد آور شده است که توتم پرستى، بت پرستى، پرستش طبیعت یا ارواح و نیز پرستش شیاطین و خدایان و سر انجام پرستش خداى یگانه، تجلیات گوناگون اعتقاد به امر مقدس است(42).
الیاده، در کتاب «قدسى و دنیوى»(43) مىنویسند:
«هر جشن دینى، و هر زمان نیایش، نمایانگر تحقق یک رویداد مقدس است که در گذشته اساطیر، در آغاز و ازل رخ داده بوده است»(44).
بدون شک، مصداق کامل و تمام حقیقت مقدس، وجود خداوند متعال است. و همه قداستهاى دیگر به نسبت ویژه آنها با خداوند باز مىگردد.
قرآن کریم خداوند را فرمانرواى قدوس توصیف کرده است.
«الملک القدّوس(45)».
چنان که جبرئیل را «روح القدس»
نامیده است(46). مقصود از قدسى بودن جبرئیل عصمت از خطا و گناه است، زیرا او امین وحى و آورنده آن از جانب خداوند براى پیامبران بوده است.
قرآن کریم، سرزمینى که حضرت موسىعلیه السلام در ان به مقام نبوت برگزیده شد را وادى مقدس نامیده است(47)، چنان که سرزمین فلسطین را نیز «ارض مقدس» دانسته است(48) مقدس بودن این سرزمین بدان جهت است که خاستگاه پیامبران بوده و از شرک و بت پرستى منزه بوده است(49).
حاصل آنکه، قداست دوگونه است: ذاتى و با واسطه، قداست ذاتى ویژه خداوند است و قداست با واسطه، ویژه امورى است که ا نتساب ویژهاى با خداوند دارند، زیرا همه موجودات طبیعى و غیر طبیعى آفریده و فعل خداوند مىباشند، ولى، برخى از آنها انتساب ویژهاى به خداوند دارند، و در نتیجه، از قداست با واسطه برخوردار مىشوند، مانند مواردى که پیش از این به آنها اشاره شد. مثلاً مکانى که حضرت موسىعلیه السلام در آن به مقام نبوت برگزیده شد بدان جهت «وادى مقدس» نامیده شده که وادى قرب حضور در پیشگاه پروردگار و مناجات با خداوند بود. همین گونه است مکانها و زمان هایى چون کعبه، مسجدالحرام و مساجد دیگر، و اعیاد مبارک از نظر دین.
قداست این مکانها و زمانها به دلیل انتساب ویژهاى است که به خداوند دارند، و رخداد مقدسى است که در آنها واقع شده، یا مناسک و عبادات ویژهاى است که در آنها تشریع شده است(50).
در هر حال، اعتقاد به امر مقدس از عناصر مشترک ادیان است، خواه مصداق آنها حق باشد یا باطل.
بنابراین، دنیوى گرى به معناى قداست زدایى در شکل حاد و گسترده آن به الحاد (Atheism) مىانجامد. و این، شدیدترین مرحله دنیوىگرى و سکولاریزم است. البته، باید به این نکته توجه داشت که در روزگار ما سکولاریزم در این شکل حاد و الحادى آن وجود ندارد، یعنى نظامهاى سکولار غربى داراى چنین ویژگى نیستند. این مطلب به قرن نوزدهم و نیمه نخست قرن بیستم باز مىگردد که تب دینستیزى و دینگریزى در جهان غرب بالا بود، و ایدئولوژىهاى الحادى فعال بودند.
اما پس از آن، با ظهور دوره پست مدرن و احساس نیازِ جامعه غربى به معنویت، بار دیگر دین و ایمان مذهبى توجه متفکران و مصلحان اجتماعى را به خود معطوف کرد.
و امروزه حتى در کشورهاى غربى که با نظامهاى سیاسى و حکومت سکولار، اداره مىشوند، ایمان مذهبى نقش برجستهاى دارد.