پرسش
دلیل ولایت معصومان(ع) چیست؟
پاسخ اجمالی
ولایت معصومان(ع) را به ادله اربعه: کتاب، سنت، عقل و اجماع، میتوان اثبات کرد.
اجماع علماى شیعه، بینیاز از مراجعه به کلماتشان، آنگونه واضح است که حتى از سوى دانشمندان سایر مذاهب در آن تردید نشده است.
در مورد دلیل عقلى، برخى به قاعده «لطف» تمسک کرده و آنرا براى اثبات این مطلب که شخص نبى یا امام معصوم زمامدار جامعه است، کافى شمردهاند. ولى گروهى از علما این دلیل را ناکافى دانسته و به دلیل «حکمت» تمسک جستهاند.
آیات فراوانى بر ثبوت ولایت نبوى دلالت دارد که شاید واضحترین آنها این کریمه باشد: «النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم»؛ نبى اکرم(ص) نسبت به مؤمنین از خود آنها سزاوارتر است.
روایات نیز در باب ولایت معصومان(ع)، بسیار فراوان است. از جمله آنها سخن امام صادق(ع) است که در ذیل آیه کریمه «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ...» فرمود: «هر آینه مقصود آیه این است که سزاوارتر به شما و حقدارتر بر شما و امورتان و خودتان و اموالتان خدا و رسولش و کسانى که ایمان آوردند؛ یعنى على(ع) و فرزندانش تا روز قیامت میباشند».
اجماع علماى شیعه، بینیاز از مراجعه به کلماتشان، آنگونه واضح است که حتى از سوى دانشمندان سایر مذاهب در آن تردید نشده است.
در مورد دلیل عقلى، برخى به قاعده «لطف» تمسک کرده و آنرا براى اثبات این مطلب که شخص نبى یا امام معصوم زمامدار جامعه است، کافى شمردهاند. ولى گروهى از علما این دلیل را ناکافى دانسته و به دلیل «حکمت» تمسک جستهاند.
آیات فراوانى بر ثبوت ولایت نبوى دلالت دارد که شاید واضحترین آنها این کریمه باشد: «النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم»؛ نبى اکرم(ص) نسبت به مؤمنین از خود آنها سزاوارتر است.
روایات نیز در باب ولایت معصومان(ع)، بسیار فراوان است. از جمله آنها سخن امام صادق(ع) است که در ذیل آیه کریمه «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ...» فرمود: «هر آینه مقصود آیه این است که سزاوارتر به شما و حقدارتر بر شما و امورتان و خودتان و اموالتان خدا و رسولش و کسانى که ایمان آوردند؛ یعنى على(ع) و فرزندانش تا روز قیامت میباشند».
پاسخ تفصیلی
در فرهنگ اسلامى، پس از توجّه به ضرورت وجود زمامدار براى جامعه، هیچکس به خودى خود حقّ زعامت جامعه را ندارد، جز خداوند متعال که تمام شئون هستى آدمى از اوست و همین امر اقتضا میکند که انسان مطیع اوامر و نواهى او باشد.[1] حال اگر او ما را به تبعیت از شخص یا گروهى خاصّ فرا خواند، ما نیز اطاعت میکنیم و اگر براى زمامدار شرایطى را بیان کرد و تعیین شخص او را از بین حائزین شرایط بر عهده ما گذارد، باز مطیع او خواهیم بود.
مسلمانان از گذشته تا حال اعتقاد داشتهاند که خداوند متعال زمامدارى امّت اسلام را به شخص رسول اکرم(ص) سپرده و سپس به اعتقاد پیروان مکتب اهل بیت(ع) این امر به امامان معصوم(ع) منتقل شده است و این مطلب را به ادلّه اربعه: کتاب، سنت، عقل و اجماع، میتوان اثبات کرد.
اجماع علماى شیعه، بی نیاز از مراجعه به کلماتشان، آنگونه واضح است که حتّى از سوى دانشمندان سایر مذاهب در آن تردید نشده است. به طور کلّى؛ مهمترین ویژگى اصل «امامت» که از اصول مذهب شیعه بوده و هست، همین امر میباشد که بعد از رسول اکرم(ص) زمامدارى امّت اسلام که بر عهده وى بود، به ائمه اهل البیت(ع) واگذار شد. از اینرو، شیعه اعتقاد دارد رسول گرامى اسلام، افزون بر مقام نبوّت و رسالت، از منصب «امامت»[2] نیز برخوردار بوده است. مقام نبوّت مقام آگاهى از اسرار الهى در عالم تکوین و تشریع است و مقام رسالت براى پیامبرى حاصل است که مأمور باشد دانستههاى خود را به مردم برساند و آنها را هدایت کند. مقام امامت همان منصب زمامدارى و اداره جامعه میباشد.
در مورد دلیل عقلى، برخى به قاعده «لطف» تمسّک کرده و آنرا براى اثبات این مطلب که شخص نبى یا امام معصوم زمامدار جامعه است، کافى شمردهاند. ولى گروهى از علما این دلیل را ناکافى دانسته و به دلیل «حکمت» تمسّک جستهاند.[3]
دلیل «حکمت» را در نهایت اختصار میتوان چنین توضیح داد:
عقل پس از اثبات بارى تعالى و عالم غیر مادّى و معاد براى انسان، نتیجه میگیرد که هر چه در این دنیا از افراد بشر سر میزند، میتواند تأثیرى ماندگار بر حیات اخروى او داشته باشد. عقل، خود را در کشف این تأثیرات و تمییز موارد آن عاجز مییابد. از اینرو؛ حکمت خداوند متعال، که این عالم و آدم را آفریده، حکم میکند که به گونهاى راه سعادت را بر انسانها بنمایاند و فرستادگانى به سوى آدمیان اعزام کند. از سوى دیگر، براى تأمین هدف از ارسال رُسُل، که همان هدایت مردم است، این پیامبران باید معصوم و مبرّاى از خطا در تلقّى و دریافت دستورات الهى و ابلاغ آن به مردم باشند. سپس عقل با تحلیل مسئله عصمت به این نتیجه میرسد که عصمت در تلقّى و ابلاغ وحى، با عصمت در تمام شئون، حتّى نسبت به خطا و نسیان، ملازمه دارد. پس رسول میبایست در تمام امور معصوم باشد. آنگاه عقل حکم میکند، که بنابر اقتضاى حکمت الهى زمام امور جامعه میبایست به معصوم سپرده شود. پس حتماً شخص رسول زمامدار جامعه از سوى دین تلقّى میشود. حال اگر عقل به مقام امامت توجّه کند و امام را مفسّر پیام الهى نبوى بیابد، با شیوهاى مشابه به نتیجهاى همسان میرسد. بنابر این، عقل پس از اثبات عصمت براى رسول و امام، مقتضاى حکمت الهى را در واگذارى زمامدارى جامعه به شخص آنان میبیند و از این راه «ولایت»، به معناى اداره جامعه، را براى آنان اثبات میکند.
آیات فراوانى بر ثبوت ولایت نبوى دلالت[4] دارد که شاید واضحترین آنها این آیه کریمه باشد: «النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم»؛[5] نبى اکرم نسبت به مؤمنین از خود آنها سزاوارتر است. حاصل مفاد این آیه ثبوت اولویت براى نبى مکرّم اسلام(ص) نسبت به آحاد مؤمنین در مقایسه با خود آنهاست؛ یعنى اگر آنها میتوانند نسبت به خود تصمیمى بگیرند و کارى انجام دهند، آنحضرت از آنها به این کار سزاوارتر است و اگر تصمیمى نسبت به آنها گرفت، آنان حقّ مخالفت ندارند و باید اطاعت کنند، چه این تصمیم در مورد شئون فردى مؤمنین باشد و چه در باب امور اجتماعى آنان.[6] این آیه ولایت مطلقه نبى اکرم(ص) را در حوزه مباحات شرعى اثبات میکند؛ زیرا در این منطقه است که افراد میتوانند نسبت به امور خود هر تصمیمى بگیرند.
نبى اکرم(ص) بنا به روایات متواتر در قصّه غدیر به همین آیه اشاره میکند و خطاب به مردم میفرماید: «ألستُ أولى بِکُم مِن أنفسکم؟»؛ آیا من نسبت به شما از خودتان سزاوارتر نبودم؟ و پس از اعتراف مردم، میفرماید: «مَن کُنتُ مولاه فعلىّ مولاه»؛ کسى که من مولا و ولىّ او هستم، على مولا و ولى اوست.[7] بنابراین، همان ولایت نبوى براى علی(ع) و دیگر امامان معصوم(ع) نیز ثابت است.[8]
آیه دیگرى که بر ولایت نبوى و علوى دلالت دارد، این آیه کریمه مبارکه است: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون»؛[9] ولىّ شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آوردهاند، همان کسانى که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند.
در این آیه شریفه که منشور اعتقاد شیعه در باب ولایت است، خداوند ابتدا ولایت را براى خود، سپس براى رسولش و آنگاه براى آنان که ایمان آورده و نماز بپا داشته و در حال رکوع زکات پرداختهاند، ثابت میکند. هر چند عبارت: «کسانى که ایمان آوردهاند، همان کسانى که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» قابل تطبیق بر مصادیق مختلف است، ولى به اعتراف روایاتى که شیعه و سنّى نقل کردهاند، مراد از آن فقط شخص على بن ابیطالب(ع) میباشد.[10]
در این آیه ولایت به شکل مطلق بدون اختصاص به دایرهاى خاصّ براى رسول و امامان معصوم(ع)، اثبات شده است.
روایات نیز در باب ولایت معصومان(ع) بسیار فراوان است، و به برخى از آنها در لابهلاى بحث اشاره شد. ما در اینجا به عنوان نمونه این سخن امام صادق(ع) را یادآور میشویم که در ذیل آیه کریمه «إنّما ولیّکم اللَّه و رسوله و الذین آمنوا ...» فرمود: «هر آینه مقصود آیه این است که سزاوارتر به شما و حقدارتر بر شما و امورتان و خودتان و اموالتان خدا و رسولش و کسانى که ایمان آوردند؛ یعنى علی(ع) و فرزندانش تا روز قیامت میباشند».[11]
منبع برای مطالعه بیشتر:
1. هادوى تهرانى، مهدى، ولایت و دیانت، قم، مؤسسه فرهنگى خانه خرد، چاپ دوم، 1380ش.
مسلمانان از گذشته تا حال اعتقاد داشتهاند که خداوند متعال زمامدارى امّت اسلام را به شخص رسول اکرم(ص) سپرده و سپس به اعتقاد پیروان مکتب اهل بیت(ع) این امر به امامان معصوم(ع) منتقل شده است و این مطلب را به ادلّه اربعه: کتاب، سنت، عقل و اجماع، میتوان اثبات کرد.
اجماع علماى شیعه، بی نیاز از مراجعه به کلماتشان، آنگونه واضح است که حتّى از سوى دانشمندان سایر مذاهب در آن تردید نشده است. به طور کلّى؛ مهمترین ویژگى اصل «امامت» که از اصول مذهب شیعه بوده و هست، همین امر میباشد که بعد از رسول اکرم(ص) زمامدارى امّت اسلام که بر عهده وى بود، به ائمه اهل البیت(ع) واگذار شد. از اینرو، شیعه اعتقاد دارد رسول گرامى اسلام، افزون بر مقام نبوّت و رسالت، از منصب «امامت»[2] نیز برخوردار بوده است. مقام نبوّت مقام آگاهى از اسرار الهى در عالم تکوین و تشریع است و مقام رسالت براى پیامبرى حاصل است که مأمور باشد دانستههاى خود را به مردم برساند و آنها را هدایت کند. مقام امامت همان منصب زمامدارى و اداره جامعه میباشد.
در مورد دلیل عقلى، برخى به قاعده «لطف» تمسّک کرده و آنرا براى اثبات این مطلب که شخص نبى یا امام معصوم زمامدار جامعه است، کافى شمردهاند. ولى گروهى از علما این دلیل را ناکافى دانسته و به دلیل «حکمت» تمسّک جستهاند.[3]
دلیل «حکمت» را در نهایت اختصار میتوان چنین توضیح داد:
عقل پس از اثبات بارى تعالى و عالم غیر مادّى و معاد براى انسان، نتیجه میگیرد که هر چه در این دنیا از افراد بشر سر میزند، میتواند تأثیرى ماندگار بر حیات اخروى او داشته باشد. عقل، خود را در کشف این تأثیرات و تمییز موارد آن عاجز مییابد. از اینرو؛ حکمت خداوند متعال، که این عالم و آدم را آفریده، حکم میکند که به گونهاى راه سعادت را بر انسانها بنمایاند و فرستادگانى به سوى آدمیان اعزام کند. از سوى دیگر، براى تأمین هدف از ارسال رُسُل، که همان هدایت مردم است، این پیامبران باید معصوم و مبرّاى از خطا در تلقّى و دریافت دستورات الهى و ابلاغ آن به مردم باشند. سپس عقل با تحلیل مسئله عصمت به این نتیجه میرسد که عصمت در تلقّى و ابلاغ وحى، با عصمت در تمام شئون، حتّى نسبت به خطا و نسیان، ملازمه دارد. پس رسول میبایست در تمام امور معصوم باشد. آنگاه عقل حکم میکند، که بنابر اقتضاى حکمت الهى زمام امور جامعه میبایست به معصوم سپرده شود. پس حتماً شخص رسول زمامدار جامعه از سوى دین تلقّى میشود. حال اگر عقل به مقام امامت توجّه کند و امام را مفسّر پیام الهى نبوى بیابد، با شیوهاى مشابه به نتیجهاى همسان میرسد. بنابر این، عقل پس از اثبات عصمت براى رسول و امام، مقتضاى حکمت الهى را در واگذارى زمامدارى جامعه به شخص آنان میبیند و از این راه «ولایت»، به معناى اداره جامعه، را براى آنان اثبات میکند.
آیات فراوانى بر ثبوت ولایت نبوى دلالت[4] دارد که شاید واضحترین آنها این آیه کریمه باشد: «النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِم»؛[5] نبى اکرم نسبت به مؤمنین از خود آنها سزاوارتر است. حاصل مفاد این آیه ثبوت اولویت براى نبى مکرّم اسلام(ص) نسبت به آحاد مؤمنین در مقایسه با خود آنهاست؛ یعنى اگر آنها میتوانند نسبت به خود تصمیمى بگیرند و کارى انجام دهند، آنحضرت از آنها به این کار سزاوارتر است و اگر تصمیمى نسبت به آنها گرفت، آنان حقّ مخالفت ندارند و باید اطاعت کنند، چه این تصمیم در مورد شئون فردى مؤمنین باشد و چه در باب امور اجتماعى آنان.[6] این آیه ولایت مطلقه نبى اکرم(ص) را در حوزه مباحات شرعى اثبات میکند؛ زیرا در این منطقه است که افراد میتوانند نسبت به امور خود هر تصمیمى بگیرند.
نبى اکرم(ص) بنا به روایات متواتر در قصّه غدیر به همین آیه اشاره میکند و خطاب به مردم میفرماید: «ألستُ أولى بِکُم مِن أنفسکم؟»؛ آیا من نسبت به شما از خودتان سزاوارتر نبودم؟ و پس از اعتراف مردم، میفرماید: «مَن کُنتُ مولاه فعلىّ مولاه»؛ کسى که من مولا و ولىّ او هستم، على مولا و ولى اوست.[7] بنابراین، همان ولایت نبوى براى علی(ع) و دیگر امامان معصوم(ع) نیز ثابت است.[8]
آیه دیگرى که بر ولایت نبوى و علوى دلالت دارد، این آیه کریمه مبارکه است: «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون»؛[9] ولىّ شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آوردهاند، همان کسانى که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند.
در این آیه شریفه که منشور اعتقاد شیعه در باب ولایت است، خداوند ابتدا ولایت را براى خود، سپس براى رسولش و آنگاه براى آنان که ایمان آورده و نماز بپا داشته و در حال رکوع زکات پرداختهاند، ثابت میکند. هر چند عبارت: «کسانى که ایمان آوردهاند، همان کسانى که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» قابل تطبیق بر مصادیق مختلف است، ولى به اعتراف روایاتى که شیعه و سنّى نقل کردهاند، مراد از آن فقط شخص على بن ابیطالب(ع) میباشد.[10]
در این آیه ولایت به شکل مطلق بدون اختصاص به دایرهاى خاصّ براى رسول و امامان معصوم(ع)، اثبات شده است.
روایات نیز در باب ولایت معصومان(ع) بسیار فراوان است، و به برخى از آنها در لابهلاى بحث اشاره شد. ما در اینجا به عنوان نمونه این سخن امام صادق(ع) را یادآور میشویم که در ذیل آیه کریمه «إنّما ولیّکم اللَّه و رسوله و الذین آمنوا ...» فرمود: «هر آینه مقصود آیه این است که سزاوارتر به شما و حقدارتر بر شما و امورتان و خودتان و اموالتان خدا و رسولش و کسانى که ایمان آوردند؛ یعنى علی(ع) و فرزندانش تا روز قیامت میباشند».[11]
منبع برای مطالعه بیشتر:
1. هادوى تهرانى، مهدى، ولایت و دیانت، قم، مؤسسه فرهنگى خانه خرد، چاپ دوم، 1380ش.
[1]. ر.ک: جوادى آملى، ولایت فقیه(رهبرى در اسلام) ص 29.
[2]. مراد از «امامت» در این مورد «زعامت و رهبرى امت اسلامى» است. معناى دیگر «امامت» که در مورد ائمه معصومین(ع) بهکار برده میشود، بهرهمندى از علم الهى است که شبیه مقام نبوّت میباشد. و برخى به خطا معناى امامت را منحصر در همین مفهوم دوم شمردهاند. ر.ک: مهدى حائرى یزدى، حکمت و حکومت، ص 171.
[3]. درست بر خلاف ادّعاى برخى که بدون تحقیق و تفحّص تنها دلیل عقلى را قاعده لطف دانسته و بى توجه به اشکالاتى که از قرنها قبل بر آن وارد شده - مانند اعتراضات فخر رازى - گمان کردهاند که خود نخستین منتقد این قاعده هستند و با ردّ آن باب استدلال عقلى را بستهاند. ر.ک: حکمت و حکومت، ص 173 - 176.
[4]. ر.ک: منتظرى، ولایة الفقیه، ج 1، ص 37 - 73.
[5]. احزاب، 6.
[6]. ر.ک: حائرى، سید کاظم، ولایة الأمر فى عصر الغیبة، ص 153؛ ولایة الفقیه، ج 1، ص 40 - 37.
[7]. ر.ک: مجلسی، بحارالانوار، ج 37، ص 108؛ ولایة الفقیه، ج 1، ص 41.
[8]. ر.ک: ولایة الامر فى عصر الغیبة، ص 153.
[9]. مائده، 55.
[10]. ر.ک: سیوطى، الدرّ المنثور، ج 2، ص 293؛ بحرانى، تفسیر البرهان، ج 1، ص 479.
[11]. اصول کافی، ج 1، ص 288.