از زبان دکتر عصام العماد(وهابی که شیعه شد)
1-باید طرف وهّابی را متقاعد کرد که گفتگو دربارۀ یک آیۀ از قرآن یا یک روایت انجام شود نه در یک موضوع. حتی باید طرف را متقاعد کرد که گفتگو را بر یک بخش از آیه و یا روایت در یک موضوع محدود کنیم، زیرا تفکّر وهّابی(با توجه به میزان بالای شبهات) قابلیت فهم همۀ ابعاد مذهب تشیّع را ندارد.
2-اگر گفتگو با وهّابیان را با موضوعی غیر از حدیث ثقلین آغاز کنید، مرتکب اشتباه بزرگی شده اید. زیرا اگر سایر فضایل امیرمومنان را برای آنان بازگو کنید در پاسخ مدعی می شوند، برای دیگران هم فضایلی روایت شده است.
به همین جهت باید برای تفکّر وهّابی روشن کرد معنای روایاتی که فضایل صحابه را- به جز امیر مومنان– بیان می کنند، این نیست که می توان به آنان تمسّک کرد و بر اساس دیدگاه و کردارشان، عمل کرد. در حالی که حدیث ثقلین بیان می کند واجب است به حضرت علی(علیه السلام) تمسّک کرد. این حدیث را مسلم در صحیحش در باب«ما ورد عن النبى فى الإمام على» نقل کرده است.
3-اگر طرف وهّابی درخواست کرد گفتگو از میان موضوعات قرآنی باشد، باید گفتگو با او را از آیۀ تطهیر آغاز کنید، نه از آیۀ ولایت و یا آیه های دیگر.
مهمترین دلیل این پیشنهاد این است که میان آیۀ تطهیر و حدیث ثقلین پیوندی محکم وجود دارد و به همین دلیل، تمام نویسندگان اهل سنّت در کنار بیان آیۀ تطهیر و حدیث کساء، حدیث ثقلین را هم ذکر کرده اند. هیچ مسلمانانی نیست که پیوند محکم میان حدیث ثقلین و حدیث کساء را نشناسد. تحقیق دربارۀ آیۀ تطهیر ناخودآگاه، ما را به بررسی حدیث کساء و حدیث ثقلین می کشاند.
آنچه باعث شده به این نتیجه برسم و نقطۀ شروع گفتگو با وهّابیان را ضرورتاً حدیث ثقلین بدانم، این است که حدیث ثقلین- بنا به تحقیق و استقرای فراگیری که داشته ام- عامل اساسی انتقال بسیاری از وهّابیان و اهل سنّت به مذهب شیعۀ دوازده امامی شده است.
به همین جهت ضروری است گفتگو با آنان پیش از هر موضوعی، دربارۀ حدیث ثقلین باشد و هر گفتگویی با آنان، اگر با حدیث ثقلین آغاز نشود، ثمربخش نخواهد بود و باعث انتقال آنان به مذهب اهل بیت(علیهم السلام) نخواهد شد، در حالی که تنها هدف ما از گفتگو با وهّابیان، انتقال آنان به مذهب اهل بیت(علیهم السلام) و یا تقریب میان آنان و شیعیان است. بدون شک بسیاری از وهّابیان خواستار شناسایی حقیقت هستند و اگر حقیقت را بشناسند از آن پیروی خواهند کرد.
4- محور بعدی در گفتگو با وهّابیان دربارۀ نقش بنی امیه در جداسازی اهل سنّت از اهل بیت (علیهم السلام) می باشد.
وهّابیان برای پراکنده سازی مردم از مکتب اهل بیت(علیهم السلام) به برخی مباحث دامن می زنند مانند: افسانۀ وجود داشتن قرآنی دیگر نزد شیعه و افسانه های دیگر که به مکتب اهل بیت(علیهم السلام) نسبت می دهند و تلاش می کنند به این وسیله میان مردم و مکتب اهل بیت(علیهم السلام) جدایی بیافکنند. لازم است در چنین گفتگوهایی از پرداختن به این نوع مسایل پرهیز کرد.
5-باید مبنای کاربر نیک انگاری به وهّابیان باشد، زیرا اگر با نگاه مثبت به آنان ننگریم، گفتگوی با آنان هم نتیجۀ مثبتی به دنبال نخواهد داشت.
درست است که در گذشته میان اهل سنّت و شیعیان اختلاف هایی وجود داشته است ولی هیچ گاه این اختلاف به سطح اختلاف وهّابیت و تشیّع نرسیده است. با ظهور «محمّد بن عبد الوهّاب» و به دنبال تاثیرگذاری دست های استعمار صلیبی، این اختلاف بسیار ریشه دارتر شد، زیرا این استعمار بود که از ثمرات این درگیری به سود خود بهره برداری می کرد. این گسل و جدایی روز به روز عمیق تر می شد و کار به جایی رسید که رشتۀ هر نوع ارتباط دینی میان تشیّع و وهّابیت از هم گسسته شد. شرایط به گونه ای درآمد که امروز بر لبۀ پرتگاه ایستاده، به جنگی پر تب و تاب ولی بی فایده مشغول شده ایم، جنگی که سرانجام نه پیروزمندی دارد و نه شکست خورده ای! تنها بهره بردار این معرکه، استکبار صلیب به دوش جهانی است. به همین دلیل هم بود که در زمان تاسیس مجمع تقریب بین مذاهب، این مرکز با مخالفت سازمانهای دست ساز استعمار روبه رو شد.
6- نکتۀ قابل توجه این است که برخی از واژگان پرکاربرد در این گفتگو لفظ مشترک هستند، از نظر ساختار لفظی یکسان می نمایند ولی میان معانی قصد شده از آنها اختلاف فاحشی وجود دارد. از این قبیل است اصطلاح «عصمت» و یا «تقیه» و برخی واژه های دیگر. عصمت در نگاه وهّابیت با عصمت در نظرگاه شیعه اختلاف جوهری دارد: عصمت در اندیشۀ وهّابیت ملازم با مفهوم نبوّت است در حالی که به نظر شیعهتلازمی میان عصمت و نبوّت وجود ندارد همانطور که حضرت مریم (سلام الله علیها) پیامبر نبود ولی معصوم بود. بنابراین عصمت حضرت علی (علیه السلام) به اعتقاد شیعه از این جهت، مشابه با عصمت حضرت مریم است.
7- لازم است پیش از آغاز گفتگو، طرف وهّابی اعلام کند که به اعتقاد اهل سنّت دربارۀ شیعه ملتزم است و شیعۀ دوازده امامی را جزو فرقه های اسلامی می داند. باید برای او روشن کنیم که گفتگوی میان وهّابیت و تشیّع گفتگویی بین دو مذهب از مذاهب اسلامی است. اگر طرف مقابل بر تکفیر شیعیان اصرار داشت باید برای او روشن کنیم که شیوۀ اهل سنّت در رویایی با شیعه این گونه نبوده و او در مساله تعامل با شیعه و همچنین تعامل با سایر مذاهب چهار گانۀ اهل سنّت از روش آنان جدا شده است، و اگر باز هم بر تکفیر شیعه پافشاری می کرد، لازم است از مناظرۀ با او اجتناب کرد و ادامه گفتگو با او صحیح نیست نه دربارۀ حدیث ثقلین و نه دربارۀ موضوع دیگر.
8- اشتباه است قبل از طرح حدیث ثقلین، بحث صحابه را پیش بکشیم زیرا مسالۀ صحابه، به سبب مخالفت آنان با حدیث ثقلین مطرح شده است، بلکه گفتگو دربارۀ هر یک از شبه های مطرح شده دربارۀ شیعه، تنها زمانی صحیح است که ابتدا دربارۀ حدیث ثقلین مناظره کرده باشیم. زیرا تنها دلیل به وجود آمدن تمامی شبه های مطرح شده دربارۀ مذهب اهل بیت، رویگردانی برخی از مسلمانان از حدیث ثقلین بوده است.
9- هنگامی که بحث با وهّابیان دربارۀ حدیث ثقلین به سرانجام رسید، گفتگو را دربارۀ حدیث کساء آغاز می کنیم و در مرحلۀ بعد دربارۀ حدیث«اثنی عشر» به گفتگو می نشنیم.این سه حدیث یعنی «حدیث ثقلین+حدیث کساء+حدیث اثنی عشر» علّت اساسی تحول فکری بسیاری از وهّابیان و اهل سنّت و پذیرش تشیّع گشته است. بنابراین لازم است در ابتدا و پیش از گفتگو دربارۀ شبهه های پراکنده شده به دست دشمنان تشیّع، این احادیث سه گانه، موضوع مناظره قرار گیرند.
10-میانه روی مذهب تشیّع در چگونگی تعامل با اهل بیت (علیهم السلام) نخستین ویژگی با عظمتی است که شیعه به آن آراسته شده است؛ شناخت همین ویژگی بود که باعث شد من از وهّابیت به تشیّع، تغییر مذهب بدهم.
با این که اهل سنّت می گویند ما به سخنان پیامبر (صلّی الله علیه و آله) درمورد اهل بیت (علیهم السلام) ایمان داریم و می گویند شهادت می دهیم که تمسّک به اهل بیت (علیهم السلام) از واجبات ضروری اسلام است و معتقدند تمسّک به اهل بیت (علیهم السلام) در مرتبۀ بعد از تمسّک به قرآن و سنّت پیامبر قرار دارد؛ با اعتقاد به همه این موارد باز هم در میدان عمل به کسانی غیر اهل بیت (علیهم السلام) مراجعه می کنند و به دامان دیگران چنگ می زنند. بنابراین سخن و عمل آنان هماهنگ نیست. منظور ما از میانه روی منفی، همین رفتار است.
و اما منظور از میانه روی مثبت شیعه در تعامل با اهل بیت (علیهم السلام) این حقیقت است: در ابتدا شیعه از دو روش تندرو نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) یعنی شیوۀ غالیان و نواصب تبرّی می جوید و در مرحلۀ بعد نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) موضعی مثبت می گیرد.
11-شیعۀ دوازده امامی هم، اعتقاد اهل سنّت در وجوب تمسّک به اهل بیت (علیهم السلام) را باور دارد و در عمل هم به این اعتقاد پایبند بوده است. پیروان این مذهب به اهل بیت (علیهم السلام) رجوع کرده، به آنان تمسّک می جویند. آنان وصیّت پیامبر را درباره اهل بیت (علیهم السلام) اجرا کرده اند و مراجعۀ آنان به اهل بیت (علیهم السلام) باعث شده تا رفتار شیعه، تصدیق گر گفتارش باشد.
همین مساله نقطۀ افتراق میان روش اهل سنّت و شیعه در تعامل با اهل بیت (علیهم السلام) است. این دو شیوه با هم تفاوت دارد و از این جهت همسو نیست. هر کسی مختار است یکی از این دو روش را برگزیند؛ من هم روش شیعه را در تعامل با اهل بیت (علیهم السلام) انتخاب کرده ام، شیوۀ اهل سنّت را در این مساله رها نمودم و از وهّابیت به تشیّع تغییر مذهب دادم؛ و خداست که انسان را به راه راست هدایت می کند.
12-من ترجیح می دهم در هنگام گفتگو با برادران وهّابی، این موضوع با عنوان ((نقد نظریۀ عدالت صحابه)) مطرح نشود، زیرا وهّابیان از این عنوان گریزان خواهند شد. ما هم مجبور نیستیم مساله را با این عنوان مطرح کنیم؛ بلکه کافی است محتوا و مضمون نقد خود را به گونه ای به آنان تذکر دهیم که خواستۀ ما را بپذیرند، بدون این که اصطلاح خاصّ این نظریه را مطرح کرده باشیم. معیار هم در این بحث محتویات، معانی و مضمون ها است نه عناوین، اصطلاحات و قالب های بیرونی.
همچنین لازم است برای آنان روشن کنیم منظور شیعه رد کردن عدالت تک تک صحابه نیست بلکه شیعۀ دوازده امامی عدالت بدون استثنای تمام صحابه را رد می کند؛ زیرا بسیاری از وهّابیان تفاوت این دو مساله را درک نکرده اند و به همین جهت هم در حکم کردن در مورد معتقدان به این دو باور خلط کرده اند.
13-همچنین لازم است تنها بعد از طرح حدیث ثقلین، دربارۀ مسالۀ صحابه گفتگو کنیم؛ زیرا مسالۀ صحابه یکی از پی آمدهای منفی مخالفت با حدیث ثقلین است.
باید به مسالۀ مهمی اشاره کنیم که با مسالۀ صحابه مرتبط است. به اعتقاد من بحث دربارۀ حدیث غدیر باید بعد از مطرح کردن حدیث ثقلین باشد، زیرا هنگامی که با برادران وهّابیمان، دربارۀ حدیث غدیر سخن می گوییم، گفتگو از آغاز به بحث صحابه و داستان سقیفه کشیده می شود به این علّت که در اندیشۀ وهّابیت، میان حدیث غدیر و مسالۀ صحابه تلازم وجود دارد. بسیاری از وهّابیان گمان می کنند سخن دربارۀ حدیث غدیر بحثی سیاسی است که دورۀ آن گذشته است برخلاف حدیث ثقلین زیرا این حدیث در مقامی است که مسالۀ مرجعیّت دینی اهل بیت (علیهم السلام) را مطرح می کند.
معنای این سخن کم ارزش نشان دادن جایگاه حدیث غدیر نیست، بلکه این نکته با ملاحظۀ اصل توجّه به روش فکری وهّابیت مطرح می شود؛ زیرا هدف از این گفتگوها نجات دادن این اندیشه از مشکلاتی است که با آن دست به گریبان است. به همین دلیل هم در مقدمه ای این کتاب بیان کردم که هنگام گفتگو با وهّابیان دربارۀ آیه های مربوط به اهل بیت (علیهم السلام) ضروری است، آیۀ تطهیر و آیۀ مباهله و دیگر آیات را بر آیۀ ولایت مقدّم کنیم، زیرا این آیه به جهت پیوند محکمی که با حدیث غدیر دارد، با مسالۀ صحابه متلازم است.
گفتگو دربارۀ حدیث ثقلین و آیۀ تطهیر، اندیشۀ وهّابی را برای گفتگو دربارۀ حدیث غدیر، آیۀ ولایت و قضیۀ صحابه که یکی از پی آمدهای مخالفت با حدیث ثقلین است، آماده می کند.
در تعامل با صحابه سه شیوه وجود دارد:
روش اهل سنّت در چگونگی تعامل با صحابه؛
روش غالیان در چگونگی تعامل با صحابه؛
روش شیعۀ دوازده امامی در چگونگی تعامل با صحابه.
دو روش اول و دوم در تعامل با صحابه، واقع گرا نبوده و هر کدام به شکلی و به دو مفهوم، تندروی هستند. تندروی روش اهل سنّت به معنای زیاده روی در کیفیت تعامل با صحابه است و تندروی غالیان به معنای کوتاهی و تفریط در حق صحابه است. روش واقع گرا در مواجهه با صحابه همان روش شیعۀ دوازده امامی است.
شایسته است کسی که در حال گفتگوست این نکته را برای برادران وهّابی روشن کند که آنان میان روش شیعه و روش غالیان در تعامل با صحابه خلط کرده اند و علّت این خلط هم در خلط مذهب تشیّع با فرقۀ غالیان و عدم تمییز میان آن ها می باشد.
14-پژوهش دربارۀ ویژگی غیبت، قبل از تحقیق دربارۀ حقیقت امامت در اعتقاد تشیّع، محقّق را به نتیجه نمی رساند. محال است بدون فهم حقیقت امامت در مذهب تشیّع، ویژگی غیبت فهمیده شود.
باید به مسالۀ مهمّی اشاره کنیم: صحیح نیست از آغاز، ویژگی غیبت را با وهّابیان در میان بگذاریم بلکه باید بعد از طرح حدیث ثقلین این ویژگی مطرح شود. زیرا ویژگی غیبت یکی از نتایج مخالفت با حدیث ثقلین است.
**ضروری است به نکتۀ مهمّ دیگری هم توجه داشته باشیم: گفتگو با اندیشۀ وهّابی باید نخست از حدیث ثقلین آغاز شود و محتوای آن توضیح و تبیین گردد. آغاز گفتگو با پرداختن به شبهاتی که آنان طرح می کنند و سعی در پاسخ گویی، تا وقتی که نخست حدیث ثقلین مطرح نشده باشد، حرکتی نادرست است.
قانع کردن اندیشه وهّابی برای مطرح کردن حدیث ثقلین و گفتگو دربارۀ این حدیث، آن هم قبل از پرداختن به شبهات، نیازمند تلاشی زیاد و صبر شایسته ای از سوی ماست.
خداوند دین حق را یاری می کند و بر سایر ادیان پیروز خواهد کرد. ((هو الذى أرسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کلّه)) صف: 9 ((اوست که رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا دین حق را بر تمامی ادیان حکمفرما کند.))
****************************
آیندۀ مذهب شیعۀ دوازده امامی
اگر بتوانیم مذهب شیعۀ دوازده امامی را به شکل مناسب ارائه کنیم، جمع زیادی به این مذهب گرایش پیدا خواهند کرد؛ حتی کسانی که به این مذهب ضربه های بی رحمانه ای وارد کرده اند. زیرا آنان به دلیل عدم شناختشان از حقایق و ویژگی های این مذهب بزرگ، با این مذهب مبارزه می کنند. آنان ندانسته با تحریف ها و دروغ های فراوان خود را از شناخت واقعیّت این مذهب دور کرده اند.
ولی بی تردید برادران وهّابی ما هنگامی که ویژگی های با عظمت و درونی این مذهب را بشناسند، به این مذهب می پیوندند و جزو ترویج دهندگان این اندیشه خواهند شد.
وهّابیان تعجّب می کنند که با وجود دشمنان فراوانی که مذهب تشیّع دارد، چگونه توانسته در بیشتر مناطق دنیا برای خود جا باز کند و در هر نقطه از زمین اندیشۀ خود را منتشر کند؟ با این که طرح ها و روش های گوناگون را در جنگ با تشیّع به کار گرفته اند.
ولی رمز این گسترش و توسعه در نیرومندی درونی و فکری مذهب تشیّع، میانه روی در فهم حقایق اسلام و درک اهداف دین نهفته شده است.
وهّابیان می بینند که صدها نفر از اهل سنّت و ده ها نفر از وهّابیان با تاثیر پذیری از توانایی درونی مذهب تشیّع به این مذهب می پیوندند و می بینند که چگونه این تازه شیعیان بر ضد دشمنان تشیّع اعلام جنگ می کنند در حالی که خود در گذشته جزو شدیدترین دشمنان تشیّع بوده اند.
وهّابیان مشاهده می کنند که مذهب شیعۀ دوازده امامی در تمام سرزمین ها، عالمان و اندیشمندان را به خود جذب کرده است؛ به شکلی که مذهب تشیّع در تمامی مناطق عرب زبان وغیر عربی، وارد شده است. وهّابیان به یقین رسیده اند که مذهب تشیّع به زودی اکثریّت مسلمانان دنیا را پوشش می دهد، به ویژه این که می بینند اندیشۀ تشیّع به مناطقی نفوذ کرده که توقّع آن نمی رفت. به همین جهت وهّابیان شکی ندارند که آینده در اختیار مذهب تشیّع خواهد بود. عالم وهّابی دکتر ((علی سالوس))-حفظه الله- در کتابش با نام ((الشیعة الإثنى عشریة فی الاصول و الفروع)) در این باره می نویسد:
((شیعۀ امامیه جعفری دوازده امامی بزرگ ترین فرقۀ اسلامی معاصر است.))
او این مطلب را به رغم دشمنی شدیدش-با تشیّع که به علت نشناختن حقایق و ویژگی های مذهب به وجود آمده- بیان می کند.
ما یقین داریم که وهّابیان به مذهب تشیّع برمی گردند و آینده از آن این مذهب است، ولی این آرمان تنها در صورتی محقق می شود که این مذهب را به شیوه ای ارائه کنیم که با شاکلۀ اندیشۀ وهّابی سازگار باشد.
همچنین نوشته های وهّابیان گواهی می دهد که آینده از آن مذهب تشیّع است.
در جای دیگر نویسندۀ وهّابی ((شیخ ربیع بن محمد سعودی))-حفظه الله- در کتابش به نام ((الشیعة الامامیة فی میزان الاسلام)) ((شیعۀ دوازده امامی در ترازوی اسلام)) می نویسد:
((بعد از چهار و بلکه پنج سال که از مصر بیرون رفته بودم، و بعد از مستقر شدن در قاهره، در دیداری که از این سرزمین داشتم، گرایش به رویکردی جدید را احساس کردم.))
مقصود این نویسنده تحوّل و تغییر مذهب از اهل سنّت و وهّابیت به تشیّع بوده است. تا این که می گوید:
(( آن چه تعجّب من را از این مساله بیشتر کرده این است که در میان این افراد بعضی دوستان و برادرانمان بوده اند که با هم در نزد برخی اساتید مشهور مصر شاگردی کرده بودیم، برخی از آنان دانشجویانی بوده اند که ساعت ها با هم در حلقه های علمی نشست داشته ایم و برخی دیگر برادرانی بوده اند که به آن ها خوش گمان بودیم. همگی آنان در این مسیر افتادند. این گرایش نو همان مذهب تشیّع است.))
اگر برادر ما شیخ ربیع بن محمد سعودی، ویژگی های با عظمت و درونی مذهب تشیّع را درک می کرد، از وارد شدن گروه گروه بزرگان اهل سنّت و وهّابیان به مذهب تشیّع، متعجّب و بهت زده نمی شد.
ما به جهت روشن کردن علل ورود بسیاری از وهّابیان به این مذهب برای این شیخ و امثال ایشان، این کتاب را نوشتیم تا درک کنند مسالۀ تقریب میان شیعۀ دوازده امامی و وهّابیت مساله ای ممکن است و آن گونه که می پندارند چندان هم محال نیست.
اکنون بشارت دیگری را از عالم وهّابی ((ناصر قفاری))-حفظه الله- برای شما نقل می کنم. این بشارت روشن می کند که آینده در اختیار مذهب تشیّع خواهد بود. دکتر ناصر قفاری در این باره می نویسد:
((بسیاری (یعنی بسیاری از اهل سنّت و وهّابیان) شیعه شده اند،- تا این که می نویسد:- هر کس کتاب ((عنوان المجد فی تاریخ البصرة و النجد))؛ را مطالعه کند ترس اندامش را فرامی گیرد زیرا می بیند برخی از قبیله ها همگی یک جا شیعه شده اند.))
سپس او شیعۀ دوازده امامی را ((بزرگترین فرقه از گروه هایی شیعه در دنیای امروز می خواند.))- ر.ک مقدمۀ کتاب ((اصول مذهب الشیعة الامامیة الاثنی عشریة))ج1، چاپ عربستان
هر چه مطالعۀ ما در نوشته های وهّابیان بیشتر می شود، یقین ما هم به روشن بودن آیندۀ شیعه مستحکم تر خواهد شد. زیرا وهّابیان گسترش سریع این مذهب را در مجامع وهّابی و در میان سایر مسلمانان پی گیری می کنند.
برادران عزیز دیگر ما شیخ ((عبدالله غنیمان))-استاد بخش آموزش عالی دانشگاه اسلامی مدینه در عربستان- کتابی دارد به نام ((مختصر السنة)) که خلاصه ای است از کتاب ((منهاج السنة)) نوشتۀ امام ابن تیمیه. او در این باره حقیقت می نویسد:
((از آن جا که رافضی گری (منظور او مذهب تشیّع است زیرا او میان رافضی گری و شیعه بودن خلط کرده است.) بر تمام سرزمین های اسلامی سایه افکنده است...))
وهّابیان یقین دارند که مذهب شیعۀ دوازده امامی به زودی و در آینده ای نزدیک تمامی اهل سنّت و تمامی وهّابیان را به سمت خود جذب می کند.
عالم وهّابی شیخ ((محمد بن عبدالرحمن مغراوی))-حفظه الله- در کتابش به نام ((من سبّ الصحابة و معاویة فأمّه هاویة))؛ بعد از این که انتشار مذهب تشیّع را در مشرق عالم اسلام بیان می کند، گسترش این مذهب را در سرزمین مغرب هم تبیین می کند و می گوید:
((من برای جوانان سرزمین مغرب نگرانم...))- سلسلة العقائد السلفیة ((من سبّ الصحابة و معاویة فأمّه هاویة)) مقدمۀ کتاب،ص4 مکتبة التراث الاسلامی، قاهره-- و سپس ورود شیعه را به این سرزمین توضیح می دهد.
اگر برادر ما شیخ محمد عبدالرحمن مغراوی، ویژگی های درونی و با عظمت مذهب تشیّع را می شناخت، هرگز از گسترش این مذهب در مغرب عربی اظهار نگرانی و ترس نمی کرد.
هنگامی که وهّابیان مذهب تشیّع را بشناسد یقین می کند که شیعیان فرشتگان رحمت خدا و جان برکفان فداکاری در راه دین هستند. شیخ وهّابی ((مجدی محمّد علی محمّد))-حفظه الله- در کتاب خود ((انتصار الحق مناظرة علمیة مع بعض الشیعة الامامیة)) -این کتاب را انتشاراتی وهّابی در دار طیبه در ریاض عربستان سعودی چاپ کرده است.-این عبارت را برایمان نقل می کند:
((جوانی سنّی مذهب با حالت تحیّر پیش من آمد. علّت حیرت او این بود که دست شیعیان به او رسیده بود...))
تا آن جا که دربارۀ آن جوان می نویسد:
((... تا جایی که بیچاره گمان می کرد شیعیان فرشتگان رحمت پروردگار و چابکسواران راه حقیقت هستند.)) ((انتصار الحق مناظرة علمیة مع بعض الشیعة الامامیة)) -ص11-14
و به همین شکل صدها عبارت از وهّابیان وجود دارد که تاکید می کند آیندۀ نزدیک از آن مذهب تشیّع خواهد بود.
ولی نکته ای دیگر باقی می ماند که باید مد نظر داشته باشیم و آن این که وهّابیان دشمنان این مذهب با عظمت نیستند، زیرا اگر این مذهب را بشناسند در پیروی از آن تردید نمی کنند، ولی لازم است در هنگام ارایۀ ویژگی های درونی، با عظمت و ژرف مذهب تشیّع، خود را تا سطح اندیشۀ وهّابی پایین بیاوریم تا بتوانیم آنان را تا سطح اندیشۀ شیعه بالا بکشیم.