پائولو کوئلیو نویسنده معاصر برزیلی است. رمانهای او به زبان های مختلف ترجمه شده است که از میان آثار او کتاب کیمیاگر از محبوبیت بیشتری برخوردار شده است و جزو پرخواننده ترین کتابهای دهه های اخیر است. این کتاب در سال ۱۳۷۹ به فارسی برگردانده و منتشر شد که پس از آن به تدریج تمامی آثار این نویسنده نیز ترجمه شده است.
کتاب کیمیاگر کتابی فلسفی است که به صورت داستان، مضامین عرفانی متعددی را بیان میکند. زاویه دید در این داستان دانای کل است البته دانای کل نامحدود که به ذهن شخصیت های داستان وارد شده و افکار آنها را بیان نموده است . فضاسازی داستان در صحرا و روستا در زمان حال صورت گرفته است.
ریشه نوشتن این کتاب بر اساس آشنایی هایی کوئلیو با ادبیات ایران باستان است که از «حکیم خیام» آغاز شده تا بعدها به «مولانا» رسیده است. او یکی از داستانهای مثنوی مولوی را دستمایه نوشتن کیمیاگر میکند. نویسنده این اثر بدون آن که کوچک ترین تغییرى در پیرنگ و طرح اصلى داستان بدهد داستان مولوى را گرته بردارى و با کمى تغییر دوباره ارائه کرده است.
داستان در مورد چوپان اسپانیایی است. او که جوانی مسیحی می باشد در پی خوابی که میبیند به راهنمایی های چند نفر روانهی یافتن گنجش میگردد که بر اساس خوابش، گنج در اهرام مصر واقع شده است.
در طی سفر باید بسیاری از علاقه مندهایش را نادیده بگیرد تا به هدفش برسد. او تحت تعلیم و راهنمایی پیری واقع می شود و از صحرا می گذرد و مراقبه و سکوت در پیش گیرد تا به راستی کیمیاگر می گردد. او با باد و خورشید و صحرا سخن می گوید و آنها را تحت سلطهی خویش در می آورد.
اما نهایتا در مییابد که گنج او در همان سرزمینی است که از آنجا سفرش را آغاز کرده است. از سفرش باز می گردد و در همان کلیسای متروکـه ای که با گوسفندانش میخوابیده است در زیر یک درخت، گنج را پیدا می کند. در طی این کتاب نویسنده بسیاری از راه های سیر و سلوک عرفانی را به خوانندگان القا میکند.
علت تاثیرگذاری این کتاب را از جنبه های مختلفی می توان بررسی کرد.
داستان کیمیاگر اگرچه تنها به یک حکایت از مثنوی پرداخته و به بخشی از مثنوی محدود شده اما مفاهیم و مضامینی از مثنوی را در ذهن منعکس می سازد، بدانسان که کیمیاگر بسیاری از اندیشه های مولانا را انتقال میدهد.
ضمنا در بخشهایی از کتاب رگه های شاعرانه زیبا و دلنشینی در پرداخت و نثر وجود دارد؛ مانند: « به آزادی باد رشک می برد» یا «کیمیاگر سکوت صحرا را رعایت کرد».
از سویی دیگر استفاده از واژه هایی با بار معنایی فراوان بسیار در متن این کتاب آورده شده است و درجاهایی خواننده را بمباران معنا می کنند. واژگان ،«سکوت، صحرا، طوفان، دریا، باد شرق، نخلستان، مرگ، قتل، مهتاب، ستارگان و…» سرتاسر رمان را فرا گرفته است. «و آن وجود زبانی بود در دنیا که همه آنرا می فهمیدند و…آن *زبان شوق بود، و زبان عشق*،…»
واژههایی مانند اسرار آمیز، راز آلود، ساربان، شب، سکوت… نیر در داستان زیاد بکار برده شده اند که به وهم آلود شدن داستان کمک شایانی می کند.
در این داستان فضا سازی هایی ادبی وجود دارد مانند: «پیرزن او را به اتاق عقبی خانه اش برد که با پرده ای از دانه های رنگین از اتاق نشیمن جدا می شد. یک میز و دو صندلی و تمثالی از قلب مقدس مسیح کل اثاث اتاق را تشکیل می داد»
همچنین قصه ها ضمن روایت قصه در قصه استقلال خود را حفظ می کنند. در کیمیاگر با اینکه قصه هایی آورده می شود اما زیانی به سیر روایت اصلی نمی زند. قصه هایی مانند، قصه پسر تاجر و دانستن راز خوشبختی، قصه پیامبری که نامش را در رمان نمی آورد لیکن منظور حضرت یوسف است و داستان حضرت خضر و عیسی و ….
مجموعه سادگیها و سرراستیهایی که در ساخت و پرداخت و درون مایه این داستان وجود دارد، سبب شده است که آثار او خوش فهم و با استقبال فراوانی بویژه در میان عامه مردم روبرو شود.
اما از سویی نواقصی در کتاب موجود است. طرح این اثر بسیار ساده است و هیچ مضمونى از منظرى جدید و تازه بیان نشده است. سیر داستان خطى است یعنی حوادث به ترتیب وقوع زمانی طرح می شوند و گذشت زمان طولانى است که این کار توسط راوى انجام مى پذیرد، یعنى راوى اجازه نمى دهد تا شخصیت هاى داستانى آزادانه نقش آفرینى کنند. همه چیز از زبان نویسنده است و نقش اصلى او در هدایت داستان مشهود است. از سویى دیگر، داستان از نوع بسته است و خواننده خود به قضاوت نمى نشیند بلکه همه چیز به او القا مى شود.
از نظر موضوعی کوئیلو در همان آغاز کتاب با بیانی نمادین دین را بنیانی ویران شده و کهنه قلمداد میکند و میگوید که به جای آن چیزی نو روییده است.
«او سانتیاگو نام داشت. روز رو به زوال میرفت که با گلهاش به کلیسای کهنهی متروکی رسید. سقف آن از مدتها پیش فرو ریخته، و سپیدار تنومندی در مکانی که زمانی صندوقخانه کلیسا بود روییده بود.»
در جایی اینگونه فضا شهر اسلامی را ترسیم مینماید: «مسلمانانی دین گریز و غیرمنظبط، بیابانهایی هراس انگیز، شهرهایی آلوده و مردمی عقب افتاده.»
از سویى کوئیلو، توجه به آرزوهاى درونى را مطرح مى سازد و از سویى، از طریق راوى سعى در طرح مسایل شبه عرفانى دارد تا گرایشات درونى پسرچوپان را آسمانى مطرح سازد.
او دیدگاه غربى «به دنبال آرزوها و امیال شخصى ات باش» را با برخى مباحث شبه عرفانى تلفیق کرده تا خواننده به درستى متوجه بخش تلقین پذیر اثر یعنى دورى جستن از تعقل و روى آوردن بدون چون و چرا به خواسته هاى درونى نشود. او با طرح این مسأله که هر انسان «افسانه شخصى» دارد بر آن است تا به انسان بقبولاند که تمامى آرزوهاى فردى دست یافتنى است. آرزوهایى که بیشتر به هوس شبیه است تا تمایلات عرفانى.
برای بررسی بیشتر این موضوع در قسمتهایی از داستان کوئیلو چند واژه مرتبط را مطرح کرده است.این اصطلاحات را باید با هم معنا کرد تا بهتر بتوان مقصود وی را یافت.
از نگاه نویسنده کمیاگر «افسانه شخصی چیزی است که همواره آرزوی انجامش را داری. همه انسانها در آغاز جوانی میدانند! که افسانه شخصیشان چیست؟» گمان میکنید نوجوانی که بلوغ فکری و رشد عقلی لازم نرسیده چه افسانه شخصی میتواند داشته باشد؟ بویژه اگر تربیت دینی نیز در شکلگیری روح حاکم بر اندیشههای او نقش نداشته باشد. چنین فردی از خود و دنیای پیرامونش چه میخواهد؟ آیا انتخاب آغاز سنین جوانی برای داشتن این افسانه حرکتی استعماری و بهرهگیری از شور جوانی برای عمق بخشیدن به امیال نفسانی نیست؟ چرا از نگاه کوئلیو «تحقق افسانه شخصی، یگانه ماموریت آدمیان بر روی زمین است.»؟ چرا وی علت خلقت جهان و آدمی را در بندگی دنیا برای رسیدن وی به این هدف میداند؟ و به راستی چرا با تمام قوت میگوید: «من تا زنده هستم به افرادی که افسانه شخصیشان را دنبال کنند کمک مالی خواهم کرد.» (متن مصاحبه ی کوئلیو) آیا این مفهومی که وی آن را بسیار کاربردی و کلیدی میداند، مساله تازه و شگرفی است یا همان مطالبات کودکانه و هوسهای آغاز سنین جوانی است؟
ممکن است کوئیلو به عنوان یک ایده پرداز برای پرورش داستان و جذابیت بخشی به رمان در این ابتکار، مورد تحسین قرار گیرد اما نباید غافل شد که فطرت کمال طلب انسان و عقل فرجام نگر او «افسانه شخصی» به عنوان معیار عمل نمیتواند او را به مسیری صحیح راهنمایی کند. بیان مباحث عرفانى داستان عوارض نامطلوبى برای خوانندگان ایجاد مى کند.
در داستان کیمیاگر کم لطفی هایی بلکه ستم هایی نیز به شرق و فرهنگ ان به خصوص مسلمانان شده است. شخصیت اصلی داستان از کشور اسپانیا برای پیدا کردن گنج راهی کشور مصر می شود در حالی که در داستان مثنوی که کیمیاگر براساس آن نوشته شده شخصیت اصلی داستان از بغداد راهی مصر می شود . در کتاب کیمیاگر کوئیلو به عمد کشور اسپانیا را بر گزیده و گنج در غرب و یک کلیسا پیدا میشود تا به طور غیر مستقیم مسیحیت را رو در روی مسلمانان قرار دهد و در پایان اینگونه وانمود کند که گنج اصلی در همان کشور اسپانیا بوده و مسافر بی دلیل به گنجی مبهم در کشور های اسلامی دل بسته است.
در این اثر پسر چوپان صاحب ایده هاى نو است، با استعداد و باهوش است. او هر کجا که وارد مى شود برتر بودن خود را ثابت مى کند. دادن ایده هاى جدید به فروشنده بلور، تحت تأثیر قرار دادن طایفه عرب و به دست آوردن منصب مشاور قبیله تمامى بیانگر این مسأله است که غربیان بر شرقیان برترى دارند و آن ها باید هدایت گر و مشاور اصلى باشند.
وقتی فرهنگى، تمدنى، عقیدهاى و یا مکتبى بر بشر عرضه مىشود که ممکن است جهات خیلى خوبى هم در آن باشد. مثلا مجموعهى تفکرات مکتب عرضه شده، موجب گردد که نیروهاى درونى افراد بشر به کار بیافتد؛ استعدادهایشان شکوفا شود؛ کار کنند، ابتکار کنند، سازندگى کنند، تولید ثروت کنند و دنیا را نوسازى کنند. این خصوصیات هم ممکن است در مکتب عرضه شده باشد. اما همین مکتب، عیبى هم در درون خود داشته باشد، که موجب شود همین مردمى که این بهرهها را از قبل این مکتب مىبرند، زیانهاى سختى تحمل کنند که گاهى آن زیانها، از این منافع هم بیشتر مىگردد. مثال واضحش، تفکر غرب و فرهنگ سرمایهدارى و آزادى فردى و لیبرالى رایج در غرب است.