لیبرالیسم اسلامی چیست؟ هدف از طرح آن چه بوده؟ و مدافعان آن در ایران چه کسانی هستند؟
با سلام و احترام. لیبرالیسم اسلامی ، اصطلاحی است که برخی از روشنفکران به اصطلاح دینی با هدف آشتی برقرار نمودن میان دین و تمدن غربی مطرح نمود و از آن سخن به میان می آورند . این دسته از روشنفکران که از یکسو دغدغه دینی داشته و از سوی دیگر تحت تأثیر فرهنگ و تمدن غرب قرار دارند و به نوعی شیفته تمدن و تفکر غربی هستند ، به منظور برقررای تعامل میان دین و آموزه های جدید تفکر غرب و نشان دادن ، عدم تعارض دین با تمدن جدید ؛ رویکردی را دنبال کردند که در آن ، مبانی تفکر غربی به نوعی در فرهنگ دینی ما بازسازی شود و اصطلاح لیبرالیسم اسلامی زاییده چنین تفکری است . از روشنفکرانی که نماینده تفکر لیبرالیسم اسلامی در کشور ما هستند می توان از مهندس مهدی بازرگان ، حسین بشیریه ، هاشم آقاجری ، سید جواد طباطبایی و مصطفی ملکیان نام برد . در ارزیابی کلی این رویکرد باید بگوییم با توجه به تفاوت بنیادین و اساسی که میان تفکر غربی و تفکر اسلامی در حوزه مسائل انسان شناختی و معرفت شناختی و جهان بینی وجود دارد ، صرف به کار بردن پسوند دینی و رنگ دینی نمی تواند تعامل میان دین و آموزه های تفکر غربی را ایجاد نماید و هر گونه کوشش در این جهت را به جایی نخواهد برد .تفکر لیبرالیسم آن چنان با مبانی فکری حاکم بر غرب همچون اومانیسم و سکولاریسم در هم تنیده است که استفاده از پسوند دینی نمی تواند به آن ظاهری موجه و قابل قبول دهد و نتیجه ای جز تفکری التقاطی به دنبال نخواهد داشت . برای روشن شدن بیشتر این موضوع ابتدا به تفاوت ماهوی نگاه اسلام و غرب و سپس یه چالش های اصلی بین اسلام و لیبرالیسم اشاره می کنیم .
« تفاوت ماهوی نگاه اسلام با نگاه غرب»
نگاه اسلام به انسان و حقوق او و جهان هستی نگاهی متفاوت با نگاه غرب است که این تفاوت ناشی از تفاوت در معرفت شناسی ، انسان شناسی و جهان شناسی اسلام و غرب است . غرب بر اساس مبانی اومانیسم و لیبرالیسم و سکولاریزم نگاهی مادی به انسان داشته و ابعاد روحی او را نادیده گرفته است وهر چند شعار اومانیسم و انسان مداری را سر داده است اما به دلیل نگاه ناقص به انسان و نیازهای او , انسان را به حیوان تنزل داده و واقعیت انسان مداری را به حیوان مداری تبدیل نموده است . طبیعی است که تنظیم حقوق بشر نیازمند شناخت صحیح و واقع بینانه انسان ، هستی و رابطه انسان با هستی است و تا انسان به طور کامل و آنگونه که باید شناخته نشود نمی توان برای او حقوق کاملی تنظیم نمود .بر این اساس حقوقی که بر پایه نگاه ناقص و مادی به انسان باشد نمی تواند تمام ابعاد وجودی انسان را در بربگیرد از این رو اسلام نه تنها این نگاه به انسان را نمی پذیرد که آن را مخالف با مقام والای انسان دانسته ، نظام حقوق بشری را که با چنین دیدگاه و نگاهی به انسان و حقوق او ترسیم شده است بر نمی تابد و تلاش غرب را برای اشاعه تفکر غربی و تحمیل نگاه مادی ناقص به انسان و حقوق او را تقبیح نموده و نمی پذیرد . اما در عین حال الگویی را برای حقوق بشر به جهانیان عرضه می کند که برخاسته از وحی الهی است که از سوی خداوند که آگاهی کامل به تمامی لبعاد وجودی انسان ومصالح و مفاسد او در دنیا و آخرت دارد , ترسیم شده است و آنرا با فطرت انسانها مطابق و هماهنگ می داند و معتقد است که همه ملل و مذاهب می تواند با بر گشت به فطرت خویش این قوانین را با سعادت مادی و معنوی خویش هماهنگ یابند . و این بسیار متفاوت است با قوانین و حقوق بشری ناقصی که آمیخته با جهل و نادانی وآلوده با هوا و هوس انسانی است . آنچه اسلام ترسیم می کند مبتنی بر یک منطق و پشتوانه محکم است و آن اینکه اگر بشر بخواهد به تمامی حقوق خویش آنگونه که شایسته است دست یابد ، باید قانون و مقرراتی داشته باشد که با توجه به تمامی نیازها و شناخت کامل از مصالح و مفاسد او تنظیم شود و این از قلمرو قوانین انسانی خارج است و تنها از سوی خداوند انسان آفرین امکان پذیر است. بنابر این دعوت اسلام به فطرت , عقل و منطق روشن است . ما معتقدیم تنظیم هر گونه قانون و حقوقی برای انسان ها به جز از مسیر وحی نمی تواند کامل باشد و با کاستی هایی همراه است . بنابر این نمی توان نگاه تک بعدی و ناقص غرب به انسان و جهان و روحیه استعمارگری آن را با نگاه همه جانبه اسلام که مبتنی بر عقل و منطق و فطرت انسانی است یکسان دانسته و آن دو را با هم مقایسه نمود .
«چالش های بین اسلام و لیبرالیسم »
مطالعه نظام فکری لیبرالیسم و مبانی آن روشن میکند که بین اسلام و لیبرالیسم فاصلههای عمیق و چالش های جدی وجود دارد که هر گونه تلاش برای برقراری تعامل میان آن را بی نتیجه خواهد گذاشت . برخی از مهمترین این چالش ها عبارتند از:
1. اولین مورد چالش اسلام و لیبرالیسم «آزادی» است. در اینکه آزادی یک ارزش انسانی است، همگان اتفاق نظر دارند؛ اما سخن در این است که آیا آزادی دارای ارزش مطلق است یا نسبی؟ یکی از مهمترین ویژگیهای اندیشه لیبرال، اعتقاد به ارزش آزادی است. مراد از «ارزش مطلق» ارزشی است که فوق همهی ارزشها است و هیچ ارزشی نمیتواند با آن برابری کند و یا آن را مخدوش و محدود سازد. تنها در صورتی میتوان آزادی را محدود کرد که آزادی دیگران در خطر باشد. لیبرالها اعتقاد عمیق دارند که همه عقائد حتی عقائد باطل و گمراه کننده باید در بیان آزاد باشد و هیچ مرزی حتی دین نمیتواند آن را محدود نماید.( جان سالوین شاپیرو، لیبرالیسم؛ معنا و تاریخ آن، ترجمه محمدسعید حنایی کاشانی ، تهران: نشر مرکز، 1380ص 6) اما اندیشهی دینی در عین اینکه آزادی را یک ارزش بزرگ انسانی تلقی میکند، به هیچ وجه آن را فوق همهی ارزشها،قرار نمیدهد. معیار آزادی در اسلام مصالح مادی و معنوی افراد و اجتماع است؛ یعنی همچنانکه نمیتوان آزادی اجتماعی و منافع مادی اجتماع را به خطر انداخت، نمیتوان به معنویت اجتماع نیز لطمه زد. افراد آزاد نیستند که هر عمل اجتماعی را انجام دهند. پیام اسلام و بانگ قرآن این چنین است: «کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد،عذاب دردناکی برای آنها در دنیا و آخرت است.»( سوره نور، آیه 19) نه تنها نمیتوان گناهکاری و زشتیها را در میان اجتماع شیوع بخشید، بلکه برای دوستداران گسترش زشتیها و پلیدیها نیز عذابی دردناک است. روابط جنسی بین زن و مرد حریم دارد و هرگونه مراوده و معاشرتی آزاد نیست. آزادی بیان نیز حدود و مرزهایی دارد، مثلاً ترویج کتب ضالّه و افکار الحادی ممنوع است، انکار ضروریات دین باعث ارتداد میشود.
2. نگاه لیبرالیسم به انسان یک نگاه اومانیستی است. در این نگرش انسان محور و مدار همه چیز و خالق همه ارزشها است. بر خلاف دین که «خداوند» را مدار و محور همهی ارزشها تلقی میکند و اگر به انسان حق تعیین سرنوشت میدهد، در محدودهای است که خداوند تعیین و مشخص کرده است. لیبرالیسم اول انسان را به جای خدا مینشاند و آنگاه وی را به گونهای تعریف میکند که کاملاً مادیگرایانه است. اندیشه لیبرال انسان را همان «من طبیعی» میداند. بنابراین وقتی از حقوق انسان سخن میگوید، منظور فقط حقوق طبیعی یعنی حیات، آزادی و مالکیت است. «دیوید هیوم» یکی از بنیانگذاران مکتب لیبرالیسم به صراحت اظهار میدارد که انسان چیزی نیست جز مجموعهای از غرائز و امیال. او حتی این بحث را مطرح میکند که عقل آدمی مهیمن بر امیال و غرائز او نیست، بلکه صرفاً ابزاری است که در جهت یافتن راههایی برای نیل به امیال تلاش میکند.( آنتونی آر بلاستر، ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب, ترجمه عباس مخبر، تهران : نشر مرکز , 1367, ص 206) این نوع نگرش به انسان باعث میشود که از یک سو ابعاد روحی و معنوی انسان به فراموشی سپرده شده، مباحث مربوط به روح آدمی و معنویت جایگاه خود را از دست بدهد، از سوی دیگر وجدان، خرد و عقل آدمی جای دین و قوانین دینی را در زندگی اجتماعی بگیرد. از این رو لیبرالیسم در زندگی اجتماعی، تمشیت امور و تنظیم روابط اجتماع اعتنایی به دین و بعد معنوی زندگی انسان ندارد. از نظر لیبرالها، نیل به آزادی کامل، مستلزم دنیوی یا غیردینی ساختن زندگی عمومی است.( جان سالوین، شاپیرو، پیشین , ص 7) آنها عقل و خواست اجتماع را راهنما و هدایتگر خود میدانند و نه وحی و دین را و بدین ترتیب لیبرالیسم همسویی کامل با سکولاریزم دارد نه اسلام، اسلام اولاً انسان را یک موجود دو بعدی (مادی و معنوی) میداند که سیر الی الله دارد و لذا در عین تشویق به توسعه بعد مادی زندگی. کرامت او را در تقوی و رشد بعد معنوی میبیند. ثانیاً ضمن احترام به عقل به عنوان یکی از منابع شناخت احکام الهی، معیار اصلی را خواست و ارادهی خداوند تلقی میکند. بر این اساس بین اسلام و لیبرالیسم تعارضهای جدی رخ مینماید. در رهیافت لیبرالیسم، قانونی بر جامعه حکومت میکند که از خواست مردم برخاسته باشد و هیچ کس حتی خداوند حق دخالت در آن عرصه را ندارد، در حالی که در گرایش اسلام معیار قانون خدا است و ما بایدها و نبایدهایمان را از خداوند میگیریم. و لذا اگر احیاناً تعارضی بین خواست خدا و مردم بود، خواست خدا را مقدم میکنیم؟( مصباح یزدی، محمدتقی، نظریهی سیاسی اسلام، قم : مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1378، ج اوّل، ص 163)
3. دولت محدود یا حداقل، از مهمترین عناصر آموزهی لیبرالیسم است. دولت لیبرال دولتی است که مسئولیتهای آن به طور چشمگیری اندک بوده، فقط از چارچوبهای کلی حیات اجتماعی دفاع میکند. (قادری، حاتم، اندیشههای سیاسی در قرن بیستم، تهران: سمت، 1379، ص 24) بنابراین دولت حق ندارد به هیچ بهانهای ولو دینی، محدودیتهایی را برای جامعه ببار آورد. اما در اندیشهی دینی، دولت علاوه بر اینکه باید نظم و امنیت و رفاه بیاورد، باید فضیلت گسترهم باشد. همچنانکه حافظ جان، مال و ناموس شهروندان است، پاسدار حریم فضیلتهای اخلاقی و الهی نیز هست. دولت باید مراقبت کند، حدود الهی مورد خدشه قرار نگیرد .
4. تساهل و تسامح جزء ارزشهای انعطافناپذیر لیبرالیسم است. از این نظر، مذهب و گرایش مذهبی رابطهای بین فرد و خدای اوست و او در زمینهی انتخاب مذهب و یا عدم انتخاب هرگونه مذهبی و دینی و عمل به هر گونه حکم و دستورالعمل آن کاملاً آزاد است.( اکبر، علی، سیری در اندیشههای سیاسی معاصر، تهران : الست، 1370، ص 28) در حالیکه ما معتقدیم اسلام کفر والحاد را نمیپذیرد. گرچه انسان تکویناً در انتخاب دین و حتی بیدینی آزاد است و در این مقام هیچگونه اجبار و الزامی در کار نیست.( سوره بقره، آیهی 256) اما تشریعاً جز اسلام از او پذیرفته نیست و جز یک انتخاب ندارد و آن اسلام است.( سوره آل عمران، آیهی 85) به همین شکل انجام اعمالی که ضداخلاقی شمرده میشود، مجاز نیست.
بنابراین بین اسلام و لیبرالیسم معارضهای آشتی ناپذیر وجود دارد و نمیتوانیم بین این دو مکتب، یگانگی ایجاد کنیم، مگر اینکه لیبرالیسم از مبانی خود فاصله بگیرد و در رابطه با شعارهایی که مطرح میکند از قبیل آزادی، قانونگرایی و.. خود را با اسلام هماهنگ نماید.
برای آشنایی بیشتر به منابع زیر مراجعه شود :
جریان شناسی فکری ایران معاصر ، عبد الحسین خسرو پناه ، قم: مؤسسه فرهنگی حکمت نوین اسلامی ، 1388
لیبرالیسم ایرانی , جهاندار امیری , تهران : پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی , 1388
فرهنگ واژه ها , عبد الرسول بیات ,قم: مؤسسه اندیشه وفرهنگ دینی , 1381
ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، آنتونی آربلاستر , ترجمه عباس مخبر ، تهران: نشر مرکز ، 1367 لیبرالیسم، مهدی براتعلی پور , قم: انجمن معارف اسلامی ایران، 1381
آزادی در فلسفه سیاسی اسلام , منصور میر احمدی , قم : مرکز تبلیغات حوزه علمیه , 1381